حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

انجیل یوحنا و مطالب دیگر


1این چیزها را به شما گفتم تا لغزش نخورید. 2شما را از کنیسه ها بیرون خواهند کرد و در حقیقت زمانی می آید که هرکه شما را بکشد گمان می کند که با این کار به خدا خدمت می نماید. 3این کارها را با شما خواهند کرد، زیرا نه پدر را می شناسند و نه مرا. 4این چیزها را به شما گفتم تا وقتی زمان وقوع آن ها برسد گفتار مرا به خاطر آورید.
کار روح القدس
این چیزها را در اول به شما نگفتم زیرا خودم با شما بودم 5اما اکنون پیش کسی که مرا فرستاد می روم و هیچ یک از شما نمی پرسید: کجا می روی؟ 6ولی چون این چیزها را به شما گفتم دل های شما پُر از غم شد. 7با وجود این، این حقیقت را به شما می گویم که رفتن من برای شما بهتر است زیرا اگر من نروم پشتیبان تان پیش شما نمی آید اما اگر بروم او را نزد شما خواهم فرستاد 8و وقتی او می آید دنیا را در مورد گناه و عدالت و قضاوت متقاعد می سازد. 9گناه را نشان خواهد داد چون به من ایمان نیاوردند، 10عدالت را آشکار خواهد ساخت چون من پیش پدر می روم و دیگر مرا نخواهند دید 11و واقعیت قضاوت به آن ها ثابت می شود چون حکمران این دنیا ملامت شده است.
12چیزهای بسیاری هست که باید به شما بگویم ولی شما فعلاً طاقت شنیدن آن ها را ندارید. 13در هر حال، وقتی او که روح راستی است بیاید شما را به تمام حقیقت رهبری خواهد کرد، زیرا از خود سخن نخواهد گفت بلکه فقط دربارۀ آنچه بشنود سخن می گوید و شما را از امور آینده باخبر می سازد. 14او مرا جلال خواهد داد، زیرا حقایقی را که از من دریافت کرده به شما اعلام خواهد نمود. 15هرچه پدر دارد از آن من است و به همین دلیل بود که گفتم: حقایقی را که از من دریافت کرده به شما اعلام خواهد نمود.
16بعد از مدتی، دیگر مرا نمی بینید ولی باز بعد از چند روز مرا خواهید دید.» 17پس بعضی از شاگردان به یکدیگر گفتند: «چرا او می گوید: بعد از مدتی دیگر مرا نخواهید دید ولی باز بعد از مدتی مرا خواهید دید، چون به نزد پدر می روم؟ مقصد او از این سخن چیست؟» 18سپس آن ها گفتند: «این مدتی که او دربارۀ آن سخن می گوید چیست؟ ما نمی دانیم دربارۀ چه چیز صحبت می کند.» 19عیسی فهمید که آن ها می خواهند در این باره از او چیزی بپرسند، پس به آن ها گفت: «من به شما گفتم که بعد از مدتی، دیگر مرا نخواهید دید ولی باز بعد از مدتی مرا خواهید دید. آیا بحث شما دربارۀ این است؟ 20به یقین بدانید که شما اشک خواهید ریخت و ماتم خواهید گرفت ولی جهان خوشی خواهد کرد. شما غمگین خواهید شد ولی غم شما به خوشی مبدل خواهد گشت. 21یک زن در وقت ولادت درد می کشد و از درد ناراحت است اما همین که طفل به دنیا می آید درد و ناراحتی خود را فراموش می کند به خاطر اینکه یک انسان به دنیا آمده است. 22شما هم همینطور اکنون غمگین و ناراحت هستید ولی شما را باز خواهم دید و در آن وقت شادمان خواهید شد و هیچ کس نمی تواند این خوشی را از شما بگیرد. 23در آن روز دیگر از من چیزی نخواهید پرسید. به یقین بدانید که هرچه به نام من از پدر بخواهید به شما خواهد داد. 24تا کنون چیزی به نام من نخواسته اید، بخواهید تا به دست آورید و خوشی شما کامل گردد.
25تا به حال با مَثَل و کنایه با شما سخن گفته ام ولی زمانی خواهد آمد که دیگر با مَثَل و کنایه با شما صحبت نخواهم کرد، بلکه واضح و بی پرده دربارۀ پدر با شما سخن خواهم گفت. 26وقتی آن روز برسد خواهش خود را به نام من از خدا خواهید کرد و من نمی گویم که برای شما از پدر تقاضا خواهم نمود، 27زیرا پدر خودش شما را دوست دارد چون شما مرا دوست داشته اید و قبول کرده اید که من از جانب خدا آمده ام. 28من از نزد پدر آمدم و به دنیا وارد شدم و اکنون دنیا را ترک می کنم و به سوی پدر می روم.»
29شاگردان با او گفتند: «حالا به طور واضح و بدون اشاره و کنایه سخن می گویی. 30ما اکنون مطمئن هستیم که تو همه چیز را می دانی و لازم نیست کسی چیزی از تو بپرسد و به این دلیل است که ما ایمان داریم تو از نزد خدا آمده ای.» 31عیسی جواب داد: «آیا حالا ایمان دارید؟ 32ببینید، ساعتی می آید ـ و در واقع هم اکنون شروع شده است ـ که همۀ شما پراگنده می شوید و به خانه های خود می روید و مرا تنها می گذارید. با وجود این، من تنها نیستم زیرا پدر با من است. 33این چیزها را به شما گفتم تا در من سلامتی داشته باشید. در دنیا رنج و زحمت خواهید داشت. ولی شجاع باشید، من بر دنیا پیروز شده ام.»
(همچنین در متی ۲۶: ۵۹ - ۶۶ و مرقُس ۱۴: ۵۵ - ۶۴ و لوقا ۲۲: ۶۶ - ۷۱)
19کاهن اعظم از عیسی دربارۀ شاگردان و تعالیم او سؤالاتی کرد. 20عیسی جواب داد: «من به طور آشکارا و در مقابل همه صحبت کرده ام. همیشه در کنیسه و در عبادتگاه یعنی در جایی که همۀ یهودیان جمع می شوند تعلیم داده ام و هیچ وقت در پنهانی چیزی نگفته ام. 21پس چرا از من سؤال می کنی؟ از کسانی که سخنان مرا شنیده اند بپرس. آن ها می دانند چه گفته ام.» 22وقتی عیسی این را گفت یکی از نگهبانان که در آنجا ایستاده بود به او سیلی زده گفت: «آیا این طور به کاهن اعظم جواب می دهی؟» 23عیسی به او گفت: «اگر بد گفتم با دلیل خطای مرا ثابت کن و اگر درست جواب دادم چرا مرا می زنی؟» 24سپس حناس او را دست بسته پیش قیافا کاهن اعظم فرستاد.
(همچنین در متی ۲۷: ۴۵ - ۵۶ و مرقُس ۱۵: ۳۳ - ۴۱ و لوقا ۲۳: ۴۴ - ۴۹)
28بعد از آن، وقتی عیسی دید که همه چیز انجام شده است گفت: «تشنه ام» و به این طریق پیشگویی کلام خدا تمام شد. 29خمره ای پُر از سرکه در آنجا قرار داشت. آن ها اسفنجِ را به سرکه تر کردند و آن را بر سر نی ای گذارده پیش دهان او گرفتند. 30وقتی عیسی به سرکه لب زد گفت: «تمام شد.» بعد سر بزیر افگنده 
جان سپرد.

مفهوم صعود مسیح‌

عیسی مسیح بعد از برخاستن از مردگان چهل ‌روز را با شاگردانش گذراند و بعد به آسمان صعود نمود. (لوقا ۲۴:‏۵۱ و اعمال رسولان ۱:‏۹) طبق تقویم مسیحی تاریخ این حادثه مثل روز عید قیام‌، سال به سال عوض می‌شود ولی همیشه چهل روز بعد از یکشنبۀ عید قیام است و به روز پنجشنبه می‌افتد. ده روز بعد از صعود، همانطوری که مسیح وعده داده بود، روز پنطیکاست فرا رسید و روح‌القدس نازل شد (اعمال رسولان ۲:‏۱-۴).

 عبارت «تمام شد» در کتاب مکاشفه نیز دو بار آمده است، منتهی با توجه به متن کاملاً پیداست که این تمام شدن مربوط به زمان آینده است

و اما جنبۀ دیگرِ کارِ تمام نشدۀ خدا در کتاب مکاشفه را می‌توان در قالب این آیه شاهد بود: «پس از آن نظر کردم و اینک جماعتی عظیم از هر ملت و طایفه و قوم و زبان پیش روی خود دیدم که هیچ کس آنان را نمی‌توانست شماره کند...» (۷:‏۹)

در دوم پطرس فصل ۳ یافت می‌شود. پطرس می‌نویسد: «قبل از هر چیز، بدانید که در ایام آخر استهزاکنندگانی ظهور خواهند کرد که پیرو امیال پلید خود خواهند بود و استهزاکنان خواهند گفت "پس چه شد وعده آمدن او؟ از زمانی که پدران ما به خواب رفتند، همه چیز همان گونه است که از بدو آفریش بود!"»

۳-‏‏‏‏‏‏‏‏ و اما مهمترین پاسخ پطرس به این سؤال که "پس چرا مسیح هنوز نیامده است؟" این است: «برخلاف گمان برخی، خداوند در انجام وعده‌اش تأخیر نمی‌ورزد، بلکه با شما بردبار است، چون نمی‌خواهد کسی هلاک شود بلکه می‌خواهد همگان به توبه گرایند» (آیه ۹)

خدا فراموش‌کار نیست، بلکه به‌واسطۀ فیض و رحمت خود می‌خواهد این فرصت را به مردم دنیا بدهد که توبه کنند و به کار نجات‌بخش پسر او بر صلیب ایمان آورده، به‌هنگام بازگشت مسیح رستگار شوند و هلاک نگردند.



انجیل یوحنا


23در آن روزها که عیسی برای عید فِصَح در اورشلیم بود اشخاص بسیاری که معجزات او را دیدند، به نام او ایمان آوردند 24اما عیسی به آنها اعتماد نکرد، چون همه را خوب می شناخت 25و لازم نبود کسی دربارۀ انسان چیزی به او بگوید زیرا او به خوبی می دانست که در باطن انسان چیست.

20در میان کسانی که برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عده ای یونانی بودند. 21آن ها نزد فیلیپُس که اهل بیتسَیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما می خواهیم عیسی را ببینیم.» 22فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هر دوی آن ها رفتند و به عیسی گفتند. 23عیسی به آن ها گفت: «ساعت آن رسیده است که پسر انسان جلال یابد. 24بیقین بدانید که اگر دانۀ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچ وقت از یک دانه بیشتر نمی شود اما اگر بمیرد دانه های بی شماری به بار می آورد. 25کسی که جان خود را دوست دارد آن را از دست می دهد و کسی که در این دنیا از جان خود بگذرد آن را تا به زندگی ابدی حفظ خواهد کرد. 26اگر کسی می خواهد مرا خدمت کند به دنبال من بیاید و هرجا من باشم خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت کند پدر من او را سرافراز خواهد کرد.

31وقتی یهودا بیرون رفت عیسی گفت: «اکنون پسر انسان جلال می یابد و به وسیله او خدا نیز جلال می یابد. 32و اگر خدا به وسیله او جلال یابد خدا نیز او را جلال خواهد داد و این جلال به زودی شروع می شود. 33ای فرزندان من، زمانی کوتاه با شما هستم. آنگاه به دنبال من خواهید گشت و همانطور که به یهودیان گفتم اکنون به شما هم می گویم آن جائی که من میروم شما نمی توانید بیایید. 34به شما حکم نو می دهم: یکدیگر را دوست بدارید. همانطور که من شما را دوست داشته ام شما نیز یکدیگر را دوست بدارید. 35اگر نسبت به یکدیگر محبت داشته باشید، همه خواهند فهمید که شاگردان من هستید.»

18اگر دنیا از شما نفرت دارد بدانید که پیش از شما از من نفرت داشته است. 19اگر شما متعلق به این دنیا می بودید دنیا متعلقان خود را دوست می داشت، اما چون شما از این دنیا نیستید و من شما را از دنیا برگزیده ام، به این سبب جهان از شما نفرت دارد. 20آنچه را گفتم به خاطر بسپارید: غلام از ارباب خود بزرگتر نیست. اگر به من آزار رسانیدند به شما نیز آزار خواهند رسانید و اگر از تعالیم من پیروی کردند از تعالیم شما نیز پیروی خواهند نمود. 21چون شما به من تعلق دارید آن ها با شما چنین رفتاری خواهند داشت زیرا فرستندۀ مرا نمی شناسند. 22اگر من نمی آمدم و با آن ها سخن نمی گفتم آن ها گناهی نمی داشتند، ولی اکنون دیگر برای گناه خود عذری ندارند. 23کسی که از من نفرت داشته باشد از پدر من نیز نفرت دارد. 24اگر در میان آنها کارهایی را که هیچ شخص دیگر قادر به انجام آن ها نیست انجام نمی دادم گناهی نمی داشتند ولی آن ها آن کارها را دیده اند ولی با وجود این، هم از من و هم از پدر من نفرت دارند. 25و به این ترتیب تورات آن ها که می گوید: «بی جهت از من نفرت دارند» تمام می شود.

26اما وقتی پشتیبان شما که او را از جانب پدر نزد شما می فرستم بیاید یعنی روح راستی که از پدر صادر می گردد، او دربارۀ من شهادت خواهد داد 27و شما نیز شاهدان من خواهید بود زیرا از ابتدا با من بوده اید.

بازگشت دوباره عیسی مسیح به جهان

عکاس-حسام الدین شفیعیانعکاس-حسام الدین شفیعیان

مسیحیت بر اساس رستاخیز و بازگشت حضرت عیسی(ع)، شکل گرفت. مسیحیان از عصر رسولان، پیوسته در شوق بازگشت دوبارة آن حضرت روزگار را سپری کرده­اند. بازگشت عیسی در عهد جدید بسیار اهمیت دارد و در کتاب­های آن بیش از سیصد بار به این موضوع اشاره شده است.

به عقیدة مسیحیان، رستاخیز عیسی و بازگشت نهایی وی به جهان برای پایه‌گذاری پادشاهی خدا بر زمین، دنباله تحقّق پیشگویی­های مربوط به رنج کشیدن او بود. بر این اساس، بخشی از آرمان مسیحایی در زمان ‏عیسی تحقّق یافت؛ ولی تحقّق کامل آن در آخرالزمان خواهد بود. جامعة مسیحی در آغاز باور داشت که حضرت عیسی‌‌(ع) به زودی با شکوه تمام بازمی‏گردد و به این دلیل، بی‏صبرانه منتظر روز پایانی بود؛ زیرا از آن حضرت نقل می­شد که دربارة خود گفته است: «پسر انسان خواهد آمد، در جلال پدر خویش به اتفاق ملائکه خود، و در آن وقت هرکس را موافق اعمالش جزا خواهد داد. هر آینه به شما می­گویم که بعضی در اینجا حاضرند که تا پسر انسان را نبینند که در ملکوت خود می­آید، ذائقة موت را نخواهند چشید

کمرهای خود را بسته، چراغ­های خود را افروخته بدارید و شما مانند کسانی باشید که انتظار آقای خود را می­کشند که چه وقت از عروسی مراجعت کند تا هر وقت آید و در را بکوبد، بی­درنگ برای او باز کنند. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد

"و در آفتاب و ماه و ستارگان علاماتی خواهد بود و بر زمین، تنگی و حیرت از برای امتها روی خواهد نمود، به سبب شوریدن دریا و امواجش. و دلهای مردم ضعف خواهد کرد از خوف و انتظار آن وقایعی که بر ربع مسکون ظاهر میشود، زیرا قوت آسمان متزلزل خواهد شد. و آن گاه پسر انسان را خواهند دید که بر، ابری سوار شده با قوت و جلال عظیم می آید" (انجیل لوقا، باب 21، بندهای 27 )25

با وجود اینکه در کتاب مقدس آیات بسیاری در مورد بازگشت مسیح وجود دارد، اما بسیاری از مسائل روشن نیست. هیچ آیه‌ای در کتاب مقدس وجود ندارد که به شکلی کامل، ترتیب وقوع رخدادهای زمان آخر را ذکر کرده باشد.

 در سفر مکاشفات یوحنا فصل ششم عبارت دوم، علاوه بر رجعت حضرت عیسی علیه السلام، به شخصی "تاج بر سر" و "سوار بر اسب" که بر بسیاری غالب خواهد شد، اشاره شده است. 

در دین یهود، نجات بخش نهایی «ماشیح » به معنای «مسح و تدهین شده » نام دارد و به تصریح متون،از خاندان داود پیامبر است.

به اعتقاد مسیحیان، حضرت عیسی بار دیگر زنده می شود و برای نجات مردم فرود می آید. «فارقلیط » از جمله القابی است که به منجی مسیحیان داده شد و لفظا به معنی آموزگار هدایت، شفیع و هدایت کننده و تقویت دهنده بوده و تحقق بخش عدالت در جهان آینده است.

7. برکت و سعادت و پایان بیماریها:
«در آن زمان چشم نابینایان روشن شده و گوش ناشنوایان باز خواهد شد. در آن زمان فرد لنگ همانند گوزن جست و خیز کرده و زبان انسان لال ترنم خواهد کرد» (یشعیا)
«شما را از تمام ناپاکیها و پلیدی هایتان نجات می دهم، غله رابارور نموده و آن را زیاد خواهم کرد و دیگر برای شما قحطی قرار نخواهم داد» (یحزقل)8. وقوع معجزاتی عظیم تر از معجزات خروج بنی اسرائیل از مصر:
«خداوند می فرماید از این رو ایامی خواهند آمد که (به علت وقوع معجزاتی عظیم) دیگر انسانها با تعجب نخواهند گفت، زنده است خدایی که بنی اسرائیل را از مصر خارج نمود» (یرمیا)

زمان ظهور ماشیح که توسط خداوند تعیین شده است، رازی بسیار پوشیده و پنهان است. با این وجود، نشانه های بسیاری در مورد شرایط آمدن او بیان شده اند. بخشی از این شرایط اضطراب آمیز و نگران کننده هستند (تلمود گمارای سوطا49 ب).
آنها شمشیرهای خود را شکسته و به گاوآهن تبدیل خواهند کرد و نیزه های خود را به قیچی های شاخه زنی (مبدل می کنند). ملتی بر ملت دیگر شمشیر نخواهد کشید و دیگر جنگ نخواهند آموخت.
درکنار شرایط سخت و سهمگین، علائم و نشانه های مسرت بخش و امیدوار کننده نیز درباره زمان قبل از آمدن ماشیح پیش بینی شده است (گمارای سنهدرین 98 الف و زوهر جلد اول 117 الف): «پیشرفت و خوشبختی نسبتا زیاد مردم دنیا، تجدید حیات در مطالعه تورا و علوم دینی، باز شدن دروازه های عقلانی در بالا و چشمه های حکمت در پایین (که «بازشدن دروازه های عقلانی در بالا» با ظهور و پیشرفت.
تعالیم رمزی و عرفانی در تورا و کتب آسمانی، بسیار مشهود است و «باز شدن چشمه های حکمت در پایین » اشاره به پیشرفتها و اکتشافات علمی و تکنولوژی امروز است)». همچنین گفته شده است «هنگامی که ماشیح به پاخیزذ، علائم شگفت انگیز و معجزات بسیاری در دنیا به وقوع می پیوندند».

طبق آنچه در متون مذهبی یهود آمده است، موضوع ماشیح و گئولا (نجات نهایی) از جمله اهداف اولیه آفرینش جهان است. البته این اشاره ای است به موضوع ماشیح و روح او. اما از نظر فیزیکی و جسمانی، «ماشیح، انسانی است خاکی از اولاد بشر که به صورت عادی متولد شده است ». اصل و نسب او به حضرات داود و سلیمان می رسد. از دیگر نشانه های او این است که صداقت و پارسایی او از بدو تولد به بعد دائما در حال افزایش بوده و به خاطر فضیلت و اعمال شایسته خود، به عالی ترین و والاترین درجات تکامل روحانی دست خواهد یافت.

«روح خداوند بر او خواهد آمد، روح عقل و فهم، روح تدبیر و توانایی، روح دانش و ترس الهی. و او با ترس الهی الهام می گیرد، با دید چشمانش قضاوت نخواهد کرد و با شنیده گوشهایش فتوی نخواهد داد. تهیدستان را با عدالت داوری کرده و برای افتادگان زمین، با تساوی حقوق تصمیم خواهد گرفت



مَتّی 16

درخواست آیتی آسمانی

1. آنگاه فَریسیان و صَدّوقیان نزد عیسی آمدند تا او را بیازمایند. بدین منظور از او خواستند تا آیتی آسمانی به آنان بنمایاند.

2. در پاسخ فرمود: «هنگام غروب، می‌گویید ”هوا خوب خواهد بود، زیرا آسمان سرخ‌فام است،“

3. و بامدادان می‌گویید ”امروز هوا بد خواهد شد، زیرا آسمان سرخ و گرفته است.“ شما نیک می‌دانید چگونه سیمای آسمان را تعبیر کنید، امّا از تعبیر نشانه‌های زمانها ناتوانید!

4. نسل شرارت‌پیشه و زناکار آیتی می‌خواهند، امّا آیتی به آنها داده نخواهد شد جز آیت یونس نبی.» پس آنها را ترک گفت و به راه خود رفت.

خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان

5. چون به آن سوی دریا رفتند، شاگردان فراموش کردند با خود نان بردارند.

6. عیسی به ایشان گفت: «آگاه باشید و از خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»

7. پس ایشان در میان خود بحث کرده، می‌گفتند: «با خود نان نیاورده‌ایم.»

8. عیسی این را دریافت و به ایشان گفت: «ای سست‌ایمانان، چرا دربارۀ اینکه نان ندارید با هم بحث می‌کنید؟

9. آیا هنوز درک نمی‌کنید؟ آیا به یاد ندارید آن پنج نان و پنج هزار تن و چند سبد را که برگرفتید؟

10. یا آن هفت نان و چهار هزار تن و چند زنبیل را که برگرفتید؟

11. پس چرا درک نمی‌کنید که با شما دربارۀ نان سخن نگفتم؟ بلکه گفتم که از خمیرمایۀ فَریسیان و صَدّوقیان دوری کنید.»

12. آنگاه درک کردند که بدیشان دربارۀ تعلیم فَریسیان و صَدّوقیان هشدار داده است، نه دربارۀ خمیرمایۀ نان.

اعتراف پطرس دربارۀ عیسی

13. چون عیسی به نواحی قیصریۀ فیلیپی رسید، از شاگردان خود پرسید: «به گفتۀ مردم، پسر انسان کیست؟»

14. آنان پاسخ دادند: «برخی می‌گویند یحیای تعمیددهنده است. بعضی دیگر می‌گویند ایلیا، و عده‌ای نیز می‌گویند اِرمیا یا یکی از پیامبران است.»

15. عیسی پرسید: «شما چه می‌گویید؟ به نظر شما من کیستم؟»

16. شَمعون پطرس پاسخ داد: «تویی مسیح، پسر خدای زنده!»

17. عیسی گفت: «خوشا به حال تو، ای شَمعون، پسر یونا! زیرا این حقیقت را جسم و خون بر تو آشکار نکرد، بلکه پدر من که در آسمان است.

18. من نیز می‌گویم که تویی پطرس، و بر این صخره، کلیسای خود را بنا می‌کنم و دروازه‌های هاویه بر آن استیلا نخواهد یافت.

19. کلیدهای پادشاهی آسمان را به تو می‌دهم. آنچه بر زمین ببندی، در آسمان بسته خواهد شد و آنچه بر زمین بگشایی، در آسمان گشوده خواهد شد.»

20. آنگاه شاگردان خود را منع کرد که به هیچ‌کس نگویند او مسیح است.

پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود

21. از آن پس عیسی به آگاه ساختن شاگردان خود از این حقیقت آغاز کرد که لازم است به اورشلیم برود و در آنجا از مشایخ و سران کاهنان و علمای دین آزار بسیار ببیند و کشته شود و در روز سوّم برخیزد.

22. اما پطرس او را به کناری برد و سرزنش‌کنان گفت: «دور از تو، سرورم! مباد که چنین چیزی هرگز بر تو واقع شود.»

23. عیسی روی برگردانیده، به او گفت: «دور شو از من، ای شیطان! تو مانعِ راه منی، زیرا افکار تو انسانی است نه الهی.»

24. سپس رو به شاگردان کرد و فرمود: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید.

25. زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هر که به‌خاطر من جان خود را از دست بدهد، آن را باز خواهد یافت.

26. انسان را چه سود که تمامی دنیا را بِبَرد، امّا جان خود را ببازد؟ انسان برای بازیافتن جان خود چه می‌تواند بدهد؟

27. «زیرا پسر انسان در جلال پدر خود به همراه فرشتگانش خواهد آمد و به هر کس برای اعمالش پاداش خواهد داد.

28. آمین، به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا پسر انسان را نبینند که در پادشاهیِ خود می‌آید، طعم مرگ را نخواهند چشید.»

لوقا 8

لوقا 8هزارۀ نو (NMV)

مَثَل برزگر

1. پس از آن، عیسی شهر به شهر و روستا به روستا می‌گشت و به پادشاهی خدا بشارت می‌داد. آن دوازده تن نیز با وی بودند،

2. و نیز شماری از زنان که از ارواح پلید و بیماری شفا یافته بودند: مریم معروف به مَجدَلیّه که از او هفت دیو اخراج شده بود،

3. یوآنّا همسر خوزا، مباشر هیرودیس، سوسن و بسیاری زنان دیگر. این زنان از دارایی خود برای رفع نیازهای عیسی و شاگردانش تدارک می‌دیدند.

4. چون مردم از بسیاری شهرها به دیدن عیسی می‌آمدند و جمعیتی انبوه گرد ‌آمد، او این مَثَل را آورد:

5. «روزی برزگری برای پاشیدن بذرِ خود بیرون رفت. چون بذر می‌پاشید، برخی در راه افتاد و لگدمال شد و پرندگان آسمان آنها را خوردند.

6. برخی دیگر در زمین سنگلاخ افتاد، و چون رویید، خشک شد، چرا که رطوبتی نداشت.

7. برخی نیز میان خارها افتاد و خارها با بذرها نمو کرده، آنها را خفه کرد.

8. امّا برخی از بذرها در زمین نیکو افتاد و نمو کرد و صد چندان بار آورد.» چون این را گفت، ندا در داد: «هر که گوش شنوا دارد، بشنود!»

9. شاگردانش معنی این مَثَل را از او پرسیدند.

10. گفت: «درک رازهای پادشاهی خدا به شما عطا شده است، امّا با دیگران در قالب مَثَل سخن می‌گویم، تا:«”بنگرند، امّا نبینند؛بشنوند، امّا نفهمند.“

11. «معنی مَثَل این است: بذر، کلام خداست.

12. بذرهایی که در راه می‌افتد، کسانی هستند که کلام را می‌شنوند، امّا ابلیس می‌آید و آن را از دلشان می‌رباید، تا نتوانند ایمان آورند و نجات یابند.

13. بذرهایی که بر زمین سنگلاخ می‌افتد کسانی هستند که چون کلام را می‌شنوند، آن را با شادی می‌پذیرند، امّا ریشه نمی‌دوانند. اینها اندک زمانی ایمان دارند، امّا به هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست می‌دهند.

14. بذرهایی که در میان خارها می‌افتد، کسانی هستند که می‌شنوند، امّا چون می‌روند نگرانیها، ثروت و لذات زندگی آنها را خفه می‌کند و به‌ثمر نمی‌رسند.

15. امّا بذرهایی که بر زمین نیکو می‌افتد، کسانی هستند که کلام را با دلی پاک و نیکو می‌شنوند و آن را نگاه داشته، پایدار می‌مانند و ثمر می‌آورند.

مَثَل چراغ

16. «هیچ‌کس چراغ را برنمی‌افروزد تا سرپوشی بر آن نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان می‌گذارند تا هر که داخل شود، روشنایی را ببیند.

17. زیرا هیچ چیزِ پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچ چیز نهفته‌ای نیست که معلوم و هویدا نگردد.

18. پس دقّت کنید چگونه می‌شنوید، زیرا به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان هم که گمان می‌کند دارد، گرفته خواهد شد.»

مادر و برادران عیسی

19. در این هنگام، مادر و برادران عیسی آمدند تا او را ببینند، امّا ازدحام جمعیت چندان بود که نتوانستند به او نزدیک شوند.

20. پس به وی خبر دادند که: «مادر و برادرانت بیرون ایستاده‌اند و می‌خواهند تو را ببینند.»

21. در پاسخ گفت: «مادر و برادران من کسانی هستند که کلام خدا را می‌شنوند و به آن عمل می‌کنند.»

آرام کردن توفان دریا

22. روزی عیسی به شاگردان خود گفت: «به آن سوی دریاچه برویم.» پس سوار قایق شدند و به پیش راندند.

23. و چون می‌رفتند، عیسی به خواب رفت. ناگاه تندبادی بر دریا وزیدن گرفت، چندان که قایق از آب پر می‌شد و جانشان به خطر افتاد.

24. شاگردان نزد عیسی رفتند و او را بیدار کرده، گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده غرق شویم!» عیسی بیدار شد و بر باد و امواج خروشان نهیب زد. توفان فرو نشست و آرامش برقرار شد.

25. پس به ایشان گفت: «ایمانتان کجاست؟» شاگردان با بهت و وحشت از یکدیگر می‌پرسیدند: «این کیست که حتی به باد و آب فرمان می‌دهد و از او فرمان می‌برند.»

شفای مرد دیوزده

26. پس به ناحیۀ جِراسیان رسیدند که آن سوی دریا، مقابل جلیل قرار داشت.

27. چون عیسی قدم بر ساحل نهاد، مردی دیوزده از مردمان آن شهر بدو برخورد که دیرگاهی لباس نپوشیده و در خانه‌ای زندگی نکرده بود، بلکه در گورها به سر می‌برد.

28. چون او عیسی را دید، نعره برکشید و به پایش افتاد و با صدای بلند فریاد برآورد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تمنا دارم عذابم ندهی!»

29. زیرا عیسی به روح پلید دستور داده بود از او به در آید. آن روح بارها او را گرفته بود و با آنکه دست و پایش را به زنجیر می‌بستند و از او نگهبانی می‌کردند، بندها را می‌گسست و دیو او را به جایهای نامسکون می‌کشاند.

30. عیسی از او پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد: «لِژیون،» زیرا دیوهای بسیار به درونش رفته بودند.

31. آنها التماس‌کنان از عیسی خواستند که بدیشان دستور ندهد به هاویه روند.

32. در آن نزدیکی، گلۀ بزرگی خوک در دامنۀ تپه مشغول چرا بود. دیوها از عیسی خواهش کردند اجازه دهد به درون خوکها روند، و او نیز اجازه داد.

33. پس، دیوها از آن مرد بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند، و خوکها از سراشیبی تپه به درون دریا هجوم بردند و غرق شدند.

34. چون خوکبانان این را دیدند، گریختند و در شهر و روستا، ماجرا را بازگفتند.

35. پس مردم بیرون آمدند تا آنچه را روی داده بود ببینند، و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند آن مرد که دیوها از او به در آمده بودند، جامه به تن کرده و عاقل پیش پاهای عیسی نشسته است، ترسیدند.

36. کسانی که ماجرا را به چشم دیده بودند، برای ایشان بازگفتند که مرد دیوزده چگونه شفا یافته بود.

37. پس همۀ مردمِ ناحیۀ جِراسیان از عیسی خواستند از نزدشان برود، زیرا ترسی عظیم بر آنان چیره شده بود. او نیز سوار قایق شد و رفت.

38. مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، از عیسی تمنا کرد بگذارد با وی همراه شود، امّا عیسی او را روانه کرد و گفت:

39. «به خانۀ خود برگرد و آنچه خدا برایت کرده است، بازگو.» پس رفت و در سرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است.

دختر یکی از رئیسان و زن مبتلا به خونریزی

40. چون عیسی بازگشت، مردم به گرمی از او استقبال کردند، زیرا همه چشم به راهش بودند.

41. در این هنگام، مردی یایروس نام، که رئیس کنیسه بود، آمد و به پای عیسی افتاده، التماس کرد به خانه‌اش برود،

42. زیرا تنها دخترش که حدود دوازده سال داشت، در حال مرگ بود.هنگامی که عیسی در راه بود، جمعیت سخت بر او ازدحام می‌کردند.

43. در آن میان، زنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود و [با اینکه تمام دارایی خود را صرف طبیبان کرده بود،] کسی را توانِ درمانش نبود.

44. او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبۀ ردای او را لمس کرد. در دم خونریزی‌اش قطع شد.

45. عیسی پرسید: «چه کسی مرا لمس کرد؟» چون همه انکار کردند، پطرس گفت: «استاد، مردم از هر سو احاطه‌ات کرده‌اند و بر تو ازدحام می‌کنند!»

46. امّا عیسی گفت: «کسی مرا لمس کرد! زیرا دریافتم نیرویی از من صادر شد!»

47. آن زن چون دید نمی‌تواند پنهان بماند، ترسان و لرزان پیش آمد و به پای او افتاد و در برابر همگان گفت که چرا او را لمس کرده و چگونه در دَم شفا یافته است.

48. عیسی به او گفت: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است. به سلامت برو.»

49. عیسی هنوز سخن می‌گفت که کسی از خانۀ یایروس، رئیس کنیسه، آمد و گفت: «دخترت مرد، دیگر استاد را زحمت مده.»

50. عیسی چون این را شنید، به یایروس گفت: «مترس! فقط ایمان داشته باش! دخترت شفا خواهد یافت.»

51. هنگامی که به خانۀ یایروس رسید، نگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او به خانه درآیند.

52. همۀ مردم برای دختر شیون و زاری می‌کردند. عیسی گفت: «زاری مکنید، زیرا نمرده بلکه در خواب است.»

53. آنها ریشخندش کردند، چرا که می‌دانستند دختر مرده است.

54. امّا عیسی دست دخترک را گرفت و گفت: «دخترم، برخیز!»

55. روح او بازگشت و در دَم از جا برخاست. عیسی فرمود تا به او خوراک دهند.

56. والدین دختر غرق در حیرت بودند، امّا او بدیشان امر فرمود که ماجرا را به کسی بازنگویند.