حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

لوقا 1

مقدمه

1. از آنجا که بسیاری دست به تألیف حکایت اموری زده‌اند که نزد ما به انجام رسیده است،

2. درست همان‌گونه که آنان که از آغاز شاهدان عینی و خادمان کلام بودند به ما سپردند،

3. من نیز که همه چیز را از آغاز به‌دقّت بررسی کرده‌ام، مصلحت چنان دیدم که آنها را به شکلی منظم برای شما، عالیجناب تِئوفیلوس، بنگارم،

4. تا از درستی آنچه آموخته‌اید، یقین پیدا کنید.

پیشگویی تولد یحیای تعمیددهنده

5. در زمان هیرودیس، پادشاه یهودیه، کاهنی می‌زیست، زکریا نام، از کاهنان گروه اَبیّا. همسرش اِلیزابِت نیز از تبار هارون بود.

6. هر دو در نظر خدا پارسا بودند و مطابق همۀ احکام و فرایض خداوند بی‌عیب رفتار می‌کردند.

7. امّا ایشان را فرزندی نبود، زیرا اِلیزابِت نازا بود و هر دو سالخورده بودند.

8. یک بار که نوبتِ خدمت گروه زکریا بود، و او در پیشگاه خدا کهانت می‌کرد،

9. بنا به رسم کاهنان، قرعۀ دخول به قُدسِ معبدِ خداوند و سوزاندن بخور به نام وی افتاد.

10. در زمان سوزاندن بخور، تمام جماعتْ بیرون سرگرم دعا بودند

11. که ناگاه فرشتۀ خداوند، ایستاده بر جانب راست مذبح بخور، بر زکریا ظاهر شد.

12. زکریا با دیدن او، بهت‌زده شد و ترس وجودش را فرا گرفت.

13. امّا فرشته به او گفت: «ای زکریا، مترس! دعای تو مستجاب شده است. همسرت اِلیزابِت برای تو پسری به دنیا خواهد آورد و تو او را یحیی خواهی نامید.

14. تو سرشار از شادی و خوشی خواهی شد، و بسیاری نیز از میلاد او شادمان خواهند گردید،

15. زیرا در نظر خداوند بزرگ خواهد بود. یحیی نباید هرگز به شراب یا دیگر مُسکِرات لب زند. حتی از شکم مادر، پر از روح‌القدس خواهد بود،

16. و بسیاری از قوم اسرائیل را به سوی خداوند، خدای ایشان باز خواهد گردانید.

17. او به روح و قدرت ایلیا، پیشاپیش خداوند خواهد آمد تا دل پدران را به سوی فرزندان، و عاصیان را به سوی حکمت پارسایان بگرداند، تا قومی آماده برای خداوند فراهم سازد.»

18. زکریا از فرشته پرسید: «این را از کجا بدانم؟ من مردی پیرم و همسرم نیز سالخورده است.»

19. فرشته پاسخ داد: «من جبرائیلم که در حضور خدا می‌ایستم. اکنون فرستاده شده‌ام تا با تو سخن گویم و این بشارت را به تو رسانم.

20. اینک لال خواهی شد و تا روز وقوع این امر، یارای سخن گفتن نخواهی داشت، زیرا سخنان مرا که در زمان مقرر به حقیقت خواهد پیوست، باور نکردی.»

21. در این میان، جماعت منتظر زکریا بودند و حیران از طول توقف او در قُدس.

22. چون بیرون آمد، نمی‌توانست با مردم سخن گوید. پس دریافتند رؤیایی در قُدس دیده است، زیرا تنها ایما و اشاره می‌کرد و توان سخن گفتن نداشت.

23. زکریا پس از پایان نوبت خدمتش، به خانۀ خود بازگشت.

24. چندی بعد، همسرش اِلیزابِت آبستن شد و پنج ماه خانه‌نشینی اختیار کرد.

25. اِلیزابِت می‌گفت: «خداوند برایم چنین کرده است. او در این روزها لطف خود را شامل حال من ساخته و آنچه را نزد مردم مرا مایۀ ننگ بود، برداشته است.»

پیشگویی تولد عیسی

26. در ماه ششم، جبرائیل فرشته از جانب خدا به شهری در جلیل فرستاده شد که ناصره نام داشت،

27. تا نزد باکره‌ای مریم نام برود. مریم نامزد مردی بود، یوسف نام، از خاندان داوود.

28. فرشته نزد او رفت و گفت: «سلام بر تو، ای که مورد لطف قرار گرفته‌ای. خداوند با توست.»

29. مریم با شنیدن سخنان او پریشان شد و با خود اندیشید که این چگونه سلامی است.

30. امّا فرشته وی را گفت: «ای مریم، مترس! لطف خدا شامل حال تو شده است.

31. اینک آبستن شده، پسری خواهی زایید و نامش را عیسی خواهی نهاد.

32. او بزرگ خواهد بود و پسر خدای متعال خوانده خواهد شد. خداوندْ خدا تخت پادشاهی پدرش داوود را به او عطا خواهد فرمود.

33. او تا ابد بر خاندان یعقوب سلطنت خواهد کرد و پادشاهی او را هرگز زوالی نخواهد بود.»

34. مریم از فرشته پرسید: «این چگونه ممکن است، زیرا من با مردی نبوده‌ام؟»

35. فرشته پاسخ داد: «روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قدرت خدای متعال بر تو سایه خواهد افکند. از این رو، آن مولودْ مقدّس و پسر خدا خوانده خواهد شد.

36. اینک اِلیزابِت نیز که از خویشان توست، در سن پیری آبستن است و پسری در راه دارد. آری، او که می‌گویند نازاست، در ششمین ماهِ آبستنی است.

37. زیرا نزد خدا هیچ امری ناممکن نیست!»

38. مریم گفت: «کنیزِ خداوندم. آنچه دربارۀ من گفتی، بشود.» آنگاه فرشته از نزد او رفت.

دیدار مریم از اِلیزابِت

39. در آن روزها، مریم برخاست و به‌شتاب به شهری در کوهستان یهودیه رفت،

40. و به خانۀ زکریا درآمده، اِلیزابِت را سلام گفت.

41. چون اِلیزابِت سلام مریم را شنید، طفل در رَحِمش به جست و خیز آمد، و اِلیزابِت از روح‌القدس پر شده،

42. به بانگ بلند گفت: «تو در میان زنان خجسته‌ای، و خجسته است ثمرۀ رَحِم تو!

43. من که باشم که مادرِ سرورم نزد من آید؟

44. چون صدای سلام تو به گوشم رسید، طفل از شادی در رَحِمِ من به جست و خیز آمد.

45. خوشا به حال آن که ایمان آورْد، زیرا آنچه از جانب خداوند به او گفته شده است، به انجام خواهد رسید.»

سرود مریم

46. مریم در پاسخ گفت:«جان من خداوند را تمجید می‌کند

47. و روحم در نجات‌دهنده‌ام خدا، به وجد می‌آید،

48. زیرا بر حقارتِ کنیزِ خود نظر افکنده است.زین پس، همۀ نسلها خجسته‌ام خواهند خواند،

49. زیرا آن قادر که نامش قدوس است،کارهای عظیم برایم کرده است.

50. رحمت او، نسل اندر نسل،همۀ ترسندگانش را در بر می‌گیرد.

51. او به بازوی خود، نیرومندانه عمل کردهو آنان را که در اندیشه‌های دل خود متکبرند، پراکنده ساخته است؛

52. فرمانروایان را از تخت به زیر کشیدهو فروتنان را سرافراز کرده است؛

53. گرسنگان را به چیزهای نیکو سیر کردهامّا دولتمندان را تهی‌دست روانه ساخته است.

54. او رحمت خود را به یاد آورده،و خادم خویش اسرائیل را یاری داده است،

55. همان‌گونه که به پدران ما ابراهیم و نسل اووعده داده بود که تا ابد چنین کند.»

56. پس مریم حدود سه ماه نزد اِلیزابِت ماند و سپس به خانه بازگشت.

تولد یحیی

57. چون زمان وضع حمل اِلیزابِت فرا رسید، پسری به دنیا آورد.

58. همسایگان و خویشان چون شنیدند که خداوند رحمت عظیمش را بر وی ارزانی داشته است، در شادی او سهیم شدند.

59. روز هشتم، برای آیینِ ختنۀ نوزاد آمدند و می‌خواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند.

60. امّا مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.»

61. گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.»

62. پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را دربارۀ نام فرزندش جویا شدند.

63. زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!»

64. در دم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود.

65. ترس بر همۀ همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در این باره گفتگو می‌کردند.

66. هر که این سخنان را می‌شنید، در دل خود می‌اندیشید که: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود.

نبوّت زکریا

67. آنگاه پدر او، زکریا، از روح‌القدس پر شد و چنین نبوّت کرد:

68. «متبارک باد خداوند، خدای اسرائیل،زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است.

69. او برای ما شاخِ نجاتیدر خاندان خادمش داوود، بر پای داشته است،

70. چنانکه از دیربازبه زبان پیامبران مقدّس خود وعده فرموده بود که

71. ما را از دست دشمنانو همۀ کسانی که از ما نفرت دارند، نجات بخشد،

72. تا بر پدرانمان رحمت بنمایدو عهد مقدّس خویش به یاد آورَد؛

73. همان سوگندی را کهبرای پدرمان ابراهیم یاد کرد

74. که ما را از دست دشمن رهایی بخشدو یاری‌مان دهد که او را بی هیچ واهمه عبادت کنیم،

75. در حضورش،با قدّوسیت و پارسایی، همۀ ایام عمر.

76. و تو، ای فرزندم، پیامبر خدای متعال خوانده خواهی شد؛زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه را برای او آماده سازی،

77. و به قوم او این معرفت را عطا کنیکه با آمرزیدن گناهانشان، ایشان را نجات می‌بخشد.

78. زیرا خدای ما را دلی است پر زِ رحمت،وَز همین رو، آفتاب تابان از عرش برین بر ما طلوع خواهد کرد

79. تا کسانی را که در تاریکی و سایۀ مرگ ساکنند، روشنایی بخشد،و گامهای ما را در مسیر صلح و سلامت هدایت فرماید.»

80. و امّا آن کودک رشد می‌کرد و در روح، نیرومند می‌شد، و تا روز ظهور آشکارش بر قوم اسرائیل، در بیابان به سر می‌برد.

مَرقُس 16

رستاخیز عیسی

1. چون روز شَبّات گذشت، مریم مَجدَلیّه و سالومه و مریم، مادر یعقوب، حنوط خریدند تا بروند و بدن عیسی را تدهین کنند.

2. پس در نخستین روز هفته، سحرگاهان، هنگام طلوع آفتاب، به سوی مقبره روانه شدند.

3. آنها به یکدیگر می‌گفتند: «چه کسی سنگ را برای ما از جلوی مقبره خواهد غلتانید؟»

4. امّا چون نگریستند، دیدند آن سنگ که بسیار بزرگ بود، از جلوی مقبره به کناری غلتانیده شده است.

5. چون وارد مقبره شدند، جوانی را دیدند که بر سمت راست نشسته بود و ردایی سفید بر تن داشت. از دیدن او هراسان شدند.

6. جوان به ایشان گفت: «مترسید. شما در جستجوی عیسای ناصری هستید که بر صلیبش کشیدند. او برخاسته است؛ اینجا نیست. جایی که پیکر او را نهاده بودند، بنگرید.

7. حال، بروید و به شاگردان او و به پطرس بگویید که او پیش از شما به جلیل می‌رود؛ در آنجا او را خواهید دید، چنانکه پیشتر به شما گفته بود.»

8. پس زنان بیرون آمده، از مقبره گریختند، زیرا لرزه بر تنشان افتاده بود و حیران بودند. آنها به هیچ‌کس چیزی نگفتند، چرا که می‌ترسیدند.

9. چون عیسی در سحرگاه نخستین روز هفته برخاست، نخست بر مریم مَجدَلیّه که از او هفت دیو بیرون کرده بود، ظاهر شد.

10. مریم نیز رفت و به یاران او که در ماتم و زاری بودند، خبر داد.

11. امّا آنها چون شنیدند که عیسی زنده شده و مریم او را دیده است، باور نکردند.

12. پس از آن، عیسی با سیمایی دیگر بر دو تن از ایشان که به مزارع می‌رفتند، ظاهر شد.

13. آن دو بازگشتند و دیگران را از این امر آگاه ساختند، امّا سخن ایشان را نیز باور نکردند.

14. سپس عیسی بر آن یازده تن، در حالی که به غذا نشسته بودند، ظاهر شد و آنها را به سبب بی‌ایمانی و سختدلیشان توبیخ کرد، زیرا سخن کسانی را که او را پس از رستاخیزش دیده بودند، باور نکردند.

15. آنگاه بدیشان فرمود: «به سرتاسر جهان بروید و خبر خوش را به همۀ خلایق موعظه کنید.

16. هر که ایمان آوَرَد و تعمید گیرد، نجات خواهد یافت. امّا هر که ایمان نیاورد، محکوم خواهد شد.

17. و این آیات همراه ایمانداران خواهد بود: به نام من دیوها را بیرون خواهند کرد و به زبانهای تازه سخن خواهند گفت

18. و مارها را با دستهایشان خواهند گرفت، و هر گاه زهری کُشنده بنوشند، گزندی به آنها نخواهد رسید، و دستها بر بیماران خواهند نهاد و آنها شفا خواهند یافت.»

19. عیسای خداوند پس از آنکه این سخنان را بدیشان فرمود، به آسمان بالا برده شد و به دست راست خدا بنشست.

20. پس ایشان بیرون رفته، در همه جا موعظه می‌کردند، و خداوند با ایشان عمل می‌کرد و کلام خود را با آیاتی که همراه ایشان بود، ثابت می‌نمود.

مَرقُس 13

مَرقُس 13هزارۀ نو (NMV)

نشانه‌های پایان عصر حاضر

1. هنگامی که عیسی معبد را ترک می‌کرد، یکی از شاگردانش به او گفت: «استاد، بنگر! چه سنگها و چه بناهای باشکوهی!»

2. امّا عیسی به او فرمود: «همۀ این بناهای بزرگ را می‌بینی؟ بدان که سنگی بر سنگ دیگر باقی نخواهد ماند، بلکه همه فرو خواهد ریخت.»

3. و چون عیسی بر کوه زیتون روبه‌روی معبد نشسته بود، پطرس و یعقوب و یوحنا و آندریاس در خلوت از او پرسیدند:

4. «به ما بگو این وقایع کِی روی خواهد داد و نشانۀ نزدیک شدن زمان تحقق آنها چیست؟»

5. عیسی بدیشان فرمود: «به‌هوش باشید تا کسی گمراهتان نکند.

6. بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت، ”من همانم“ و بسیاری را گمراه خواهند کرد.

7. چون دربارۀ جنگها می‌شنوید و خبر جنگها به گوشتان می‌رسد، مشوش مشوید. چنین وقایعی می‌باید رخ دهد، ولی هنوز پایان فرا نرسیده است.

8. قومی بر قوم دیگر و حکومتی بر حکومت دیگر بر خواهند خاست. زلزله‌ها در جایهای گوناگون خواهد آمد و قحطیها خواهد شد. امّا این تنها به منزلۀ آغاز درد زایمان است.

9. «و امّا شما دربارۀ خودتان به‌هوش باشید، زیرا شما را به محاکم خواهند سپرد و در کنیسه‌ها خواهند زد و به‌خاطر من در حضور والیان و پادشاهان خواهید ایستاد تا در برابر آنان شهادت دهید.

10. نخست باید انجیل به همۀ قومها موعظه شود.

11. پس هر گاه شما را گرفتار کنند و به محاکمه کِشند، پیشاپیش نگران نباشید که چه بگویید، بلکه هرآنچه در آن زمان به شما داده شود، آن را بگویید؛ زیرا گوینده شما نیستید، بلکه روح‌القدس است.

12. برادر، برادر را و پدر، فرزند را تسلیم مرگ خواهد کرد. فرزندان بر والدین برخاسته، اسباب کشته شدن آنها را فراهم خواهند آورد.

13. همه به‌خاطر نام من از شما نفرت خواهند داشت؛ امّا هر که تا به پایان پایدار بماند، نجات خواهد یافت.

14. «امّا چون آن ’مکروهِ ویرانگر‘ را در مکانی که نباید، بر پا ببینید - خواننده دقّت کند - آنگاه آنان که در یهودیه‌اند، به کوهها بگریزند؛

15. و هر که بر بام خانه باشد، برای برداشتن چیزی، فرود نیاید و وارد خانه نشود؛

16. و هر که در مزرعه باشد، برای برگرفتن قبای خود به خانه بازنگردد.

17. وای بر زنان آبستن و مادران شیرده در آن روزها!

18. دعا کنید که این وقایع در زمستان روی ندهد.

19. زیرا که در آن روزها چنان مصیبتی روی خواهد داد که مانندش از آغاز عالمی که خدا آفرید تا کنون روی نداده و هرگز نیز روی نخواهد داد.

20. و اگر خداوند آن روزها را کوتاه نمی‌کرد، هیچ بشری جان سالم به در نمی‌برد. امّا به‌خاطر برگزیدگان، که خودْ آنها را انتخاب کرده، آن روزها را کوتاه کرده است.

21. در آن زمان، اگر کسی به شما گوید: ”بنگر، مسیح اینجاست“، یا ”بنگر، او آنجاست!“ باور مکنید.

22. زیرا مسیحان کاذب و پیامبران دروغین برخاسته، آیات و معجزات به ظهور خواهند آورد تا اگر ممکن باشد، برگزیدگان را گمراه کنند.

23. پس هوشیار باشید، زیرا پیشاپیش، همۀ اینها را به شما گفتم.

24. «امّا در آن روزها، پس از آن مصیبت،«”خورشید تاریک خواهد شدو ماه دیگر نور نخواهد افشاند.

25. ستارگان از آسمان فرو خواهند ریختو نیروهای آسمان به‌لرزه در خواهند آمد.“

26. آنگاه مردم پسر انسان را خواهند دید که با قدرت و جلال عظیم در ابرها می‌آید.

27. او فرشتگان را خواهد فرستاد و برگزیدگانش را از چهار گوشۀ جهان، از کرانهای زمین تا کرانهای آسمان، گرد هم خواهد آورد.

28. «حال، از درخت انجیر این درس را فرا گیرید: به محض اینکه شاخه‌های آن جوانه زده، برگ می‌دهد، درمی‌یابید که تابستان نزدیک است.

29. به همین گونه، هر گاه بینید که این چیزها رخ می‌دهد، درمی‌یابید که او نزدیک، بلکه بر در است.

30. آمین، به شما می‌گویم که تا این همه روی ندهد، این نسل نخواهد گذشت.

31. آسمان و زمین زایل خواهد شد، امّا سخنان من هرگز زوال نخواهد پذیرفت.

انتظار برای بازگشت مسیح

32. «هیچ‌کس آن روز و ساعت را نمی‌داند جز پدر؛ حتی فرشتگان آسمان و پسر نیز از آن آگاه نیستند.

33. پس بیدار و هوشیار باشید، زیرا نمی‌دانید آن زمان کِی فرا می‌رسد.

34. همچون کسی است که به سفر رفته و به هنگام عزیمت، خادمانش را به ادارۀ خانۀ خود گماشته باشد، و به هر یک وظیفه‌ای خاص سپرده و به دربان نیز دستور داده باشد که بیدار بماند.

35. پس شما نیز بیدار باشید، زیرا نمی‌دانید صاحبخانه کی خواهد آمد، شب یا نیمه‌شب، به هنگام بانگ خروس یا در سپیده‌دم.

36. مبادا که او ناگهان بیاید و شما را در خواب بیند.

37. آنچه به شما می‌گویم، به همه می‌گویم: بیدار باشید!»


مَرقُس 12

مَثَل باغبانان شریر

1. سپس عیسی به مَثَلها با ایشان سخن آغاز کرد و گفت: «مردی تاکستانی غَرْس کرد و گِرد آن دیوار کشید و چرخُشتی در آن کَند و برجی بنا نهاد. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت.

2. در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوۀ تاکستان را از آنها بگیرد.

3. امّا آنها غلام را گرفته، زدند و دست‌خالی بازگرداندند.

4. سپس غلامی دیگر نزد آنها فرستاد، ولی باغبانان سرش را شکستند و به او بی‌حرمتی کردند.

5. باز غلامی دیگر فرستاد، امّا او را کشتند. و به همین‌گونه با بسیاری دیگر رفتار کردند؛ بعضی را زدند و بعضی را کشتند.

6. او تنها یک تن دیگر داشت که بفرستد و آن، پسر محبوبش بود. پس او را آخر همه روانه کرد و با خود گفت: ”پسرم را حرمت خواهند نهاد.“

7. امّا باغبانان به یکدیگر گفتند: ”این وارث است؛ بیایید او را بکشیم تا میراث از آن ما شود.“

8. پس او را گرفته، کشتند و از تاکستان بیرون افکندند.

9. حال، صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد.

10. مگر در کتب مقدّس نخوانده‌اید که:«”سنگی که معماران رد کردند،مهمترین سنگ بنا شده است؛

11. خداوند چنین کردهو در نظر ما شگفت می‌نماید“؟»

12. آنگاه بر آن شدند عیسی را گرفتار کنند، زیرا دریافتند که این مَثَل را دربارۀ آنها گفته است، امّا از جمعیت بیم داشتند؛ پس او را ترک کردند و رفتند.

سؤال دربارۀ پرداخت خَراج

13. سپس بعضی از فَریسیان و هیرودیان را نزد عیسی فرستادند تا او را با سخنان خودش به دام اندازند.

14. آنها نزد او آمدند و گفتند: «استاد، می‌دانیم مردی صادق هستی و از کسی باک نداری، زیرا بر صورت ظاهر نظر نمی‌کنی، بلکه راه خدا را به‌درستی می‌آموزانی. آیا پرداخت خَراج به قیصر رواست یا نه؟

15. آیا باید بپردازیم یا نه؟» امّا عیسی به ریاکاری آنها پی برد و گفت: «چرا مرا می‌آزمایید؟ دیناری نزد من بیاورید تا آن را ببینم.»

16. سکه‌ای آوردند. از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.»

17. عیسی به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.» آنها از سخنان او حیران ماندند.

سؤال دربارۀ قیامت

18. سپس صَدّوقیان که منکر قیامتند، نزد وی آمدند و سؤالی از او کرده، گفتند:

19. «استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و همسرش فرزندی نداشته باشد، آن مرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادر خود باقی گذارد.

20. باری، هفت برادر بودند. برادر نخستین زنی گرفت، و بی‌فرزند مرد.

21. پس برادر دوّم آن بیوه را به زنی گرفت، امّا او نیز بی‌فرزند مرد. برادر سوّم نیز چنین شد.

22. به همین‌سان، هیچ‌یک از هفت برادر فرزندی به جا نگذاشت. سرانجام، آن زن نیز مرد.

23. حال، در قیامت، آن زن همسر کدام‌یک از آنها خواهد بود، زیرا هر هفت برادر او را به زنی گرفته بودند؟»

24. عیسی به ایشان فرمود: «آیا گمراه نیستید، از آن رو که نه از کتب مقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا؟

25. زیرا هنگامی که مردگان بر‌خیزند، نه زن می‌گیرند و نه شوهر اختیار می‌کنند؛ بلکه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود.

26. امّا دربارۀ برخاستن مردگان، آیا در کتاب موسی نخوانده‌اید که در ماجرای بوته، چگونه خدا به او فرمود: ”من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب“؟

27. او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است. پس شما بسیار بر‌خطایید!»

بزرگترین حکم

28. یکی از علمای دین نزدیک آمد و گفتگوی آنها را شنید. چون دید که عیسی پاسخی نیکو به آنها داد، از او پرسید: «کدام یک از احکام، مهمترینِ همه است؟»

29. عیسی به او فرمود: «مهمترین حکم این است: ”بشنو ای اسرائیل، خداوندْ خدای ما، خداوندِ یکتاست.

30. خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر و با تمامی قوّت خود محبت کن.“

31. دوّمین حکم این است: ”همسایه‌ات را همچون خویشتن محبت کن.“ بزرگتر از این دو حکمی نیست.»

32. آن عالم دین به او گفت: «نیکو فرمودی، استاد! براستی که خدا یکی است و جز او خدایی نیست،

33. و به او با تمامی دل و با تمامی عقل و با تمامی قوّت خود مهر ورزیدن و همسایۀ خود را همچون خویشتن محبت کردن، از همۀ هدایای تمام‌سوز و قربانیها مهمتر است.»

34. چون عیسی دید که عاقلانه پاسخ داد، به او فرمود: «از پادشاهی خدا دور نیستی.» از آن پس، دیگر هیچ‌کس جرأت نکرد چیزی از او بپرسد.

مسیح پسر کیست؟

35. هنگامی که عیسی در صحن معبد تعلیم می‌داد، پرسید: «چگونه است که علمای دین می‌گویند مسیح پسر داوود است؟

36. داوود، خود به الهامِ روح‌القدس گفته است:”خداوند به خداوند من گفت:«به دست راست من بنشینتا آن هنگام که دشمنانت را کرسیِ زیر پایت سازم.“

37. اگر داوود خود، او را خداوند می‌خوانَد، او چگونه می‌تواند پسر داوود باشد؟» انبوه جمعیت با خوشی به سخنان او گوش فرا می‌دادند.

هشدار دربارۀ رهبران دینی

38. پس در تعلیم خود فرمود: «از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند،

39. و در کنیسه‌ها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند.

40. از سویی خانه‌های بیوه‌زنان را غارت می‌کنند و از دیگر سو، برای تظاهر، دعای خود را طول می‌دهند. مکافات اینان بسی سخت‌تر خواهد بود.»

هدیۀ بیوه‌زن فقیر

41. عیسی در برابر صندوق بِیت‌المال معبد به تماشای مردمی نشسته بود که پول در صندوق می‌انداختند. بسیاری از ثروتمندان مبالغ هنگفت می‌دادند.

42. سپس بیوه‌زنی فقیر آمد و دو قِراندر صندوق انداخت.

43. آنگاه عیسی شاگردان خود را فرا خواند و به ایشان فرمود: «آمین، به شما می‌گویم، این بیوه‌زن فقیر بیش از همۀ آنها که در صندوق پول انداختند، هدیه داده است.

44. زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، امّا این زن در تنگدستی خود، هرآنچه داشت داد، یعنی تمامی روزی خویش را.»

مَرقُس 10

مَرقُس 10هزارۀ نو (NMV)

1. عیسی آن مکان را ترک کرد و به نواحی یهودیه و آن سوی رود اردن رفت. دیگر بار جماعتها نزد او گرد آمدند، و او بنا به روال همیشۀ خود، به آنها تعلیم می‌داد.

تعلیم دربارۀ ازدواج و طلاق

2. فَریسیان نزدش آمدند و برای آزمایش از او پرسیدند: «آیا جایز است که مرد زن خود را طلاق دهد؟»

3. عیسی در پاسخ گفت: «موسی چه حکمی به شما داده است؟»

4. گفتند: «موسی اجازه داده که مرد طلاقنامه‌ای بنویسد و زن خود را رها کند.»

5. عیسی به آنها فرمود: «موسی به سبب سختدلی شما این حکم را برایتان نوشت.

6. امّا از آغازِ آفرینش، خدا ”ایشان را مرد و زن آفرید.“

7. و ”از همین رو، مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، به زن خویش خواهد پیوست،

8. و آن دو یک تن خواهند شد.“ بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند، بلکه یک تن می‌باشند.

9. پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.»

10. چون در خانه بودند، شاگردان دیگر بار دربارۀ این موضوع از عیسی سؤال کردند.

11. عیسی فرمود: «هر که زن خود را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است.

12. و اگر زنی از شوهر خود طلاق گیرد و شوهری دیگر اختیار کند، مرتکب زنا شده است.»

عیسی و کودکان

13. مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنها دست بگذارد. امّا شاگردان مردم را برای این کار سرزنش کردند.

14. عیسی چون این را دید، خشمگین شد و به شاگردان خود گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ آنان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آن چنین‌کسان است.

15. آمین، به شما می‌گویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.»

16. آنگاه کودکان را در آغوش کشیده، بر آنان دست نهاد و ایشان را برکت داد.

جوان ثروتمند

17. چون عیسی به‌راه افتاد، مردی دوان دوان آمده، در برابرش زانو زد و پرسید: «استادِ نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟»

18. عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو می‌خوانی؟ هیچ‌کس نیکو نیست جز خدا فقط.

19. احکام را می‌دانی: ”قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، فریبکاری مکن، پدر و مادر خود را گرامی دار.“»

20. آن مرد در پاسخ گفت: «استاد، همۀ اینها را از کودکی به جا آورده‌ام.»

21. عیسی به او نگریسته، محبتش کرد و گفت: «تو را یک چیز کم است؛ برو آنچه داری بفروش و بهایش را به تنگدستان بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»

22. مرد از این سخن نومید شد و اندوهگین از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت.

23. عیسی به اطراف نگریسته، به شاگردان خود گفت: «چه دشوار است راهیابی ثروتمندان به پادشاهی خدا!»

24. شاگردان از سخنان او در شگفت شدند. امّا عیسی بار دیگر به آنها گفت: «ای فرزندان، راه‌یافتن به پادشاهی خدا چه دشوار است!

25. گذشتنِ شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.»

26. شاگردان که بسیار شگفت‌زده بودند، به یکدیگر می‌گفتند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟»

27. عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «برای انسان ناممکن است، امّا برای خدا چنین نیست؛ زیرا همه چیز برای خدا ممکن است.»

28. آنگاه پطرس سخن آغاز کرد و گفت: «اینک ما همه چیز را ترک گفته‌ایم و از تو پیروی می‌کنیم.»

29. عیسی فرمود: «آمین، به شما می‌گویم، کسی نیست که به‌خاطر من و به‌خاطر انجیل، خانه یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان یا املاک خود را ترک کرده باشد،

30. و در این عصر صد برابر بیشتر خانه‌ها و برادران و خواهران و مادران و فرزندان و املاک - و همراه آن، آزارها - به دست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهره‌مند نگردد.

31. امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین!»

پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود

32. آنان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش ایشان راه می‌پیمود. شاگردان در شگفت بودند و کسانی که از پی آنها می‌رفتند، هراسان. عیسی دیگر بار آن دوازده تن را به کناری برد و آنچه را می‌بایست بر او بگذرد، برایشان بیان کرد.

33. فرمود: «اینک به اورشلیم می‌رویم. در آنجا پسر انسان را به سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهند کرد. آنان او را به مرگ محکوم خواهند نمود و به اقوام بیگانه خواهند سپرد.

34. ایشان استهزایش کرده، آبِ دهان بر وی خواهند انداخت و تازیانه‌اش زده، خواهند کشت. امّا پس از سه روز بر خواهد خاست.»

درخواست یعقوب و یوحنا

35. یعقوب و یوحنا پسران زِبِدی نزد او آمدند و گفتند: «استاد، تقاضا داریم آنچه از تو می‌خواهیم، برایمان به جای آوری!»

36. بدیشان گفت: «چه می‌خواهید برایتان بکنم؟»

37. گفتند: «عطا فرما که در جلال تو، یکی بر جانب راست و دیگری بر جانب چپ تو بنشینیم.»

38. عیسی به آنها فرمود: «شما نمی‌دانید چه می‌خواهید. آیا می‌توانید از جامی که من می‌نوشم، بنوشید و تعمیدی را که من می‌گیرم، بگیرید؟»

39. گفتند: «آری، می‌توانیم.» عیسی فرمود: «شکی نیست که از جامی که من می‌نوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را که من می‌گیرم، خواهید گرفت.

40. امّا بدانید که نشستن بر جانب راست و چپ من، در اختیار من نیست تا آن را به کسی ببخشم. این جایگاه از آنِ کسانی است که برایشان فراهم شده است.»

41. چون ده شاگرد دیگر از این امر آگاه شدند، بر یعقوب و یوحنا خشم گرفتند.

42. عیسی ایشان را فرا خواند و گفت: «شما می‌دانید آنان که حاکمانِ دیگر قومها شمرده می‌شوند بر ایشان سروری می‌کنند و بزرگانشان بر ایشان فرمان می‌رانند.

43. امّا در میان شما چنین نباشد. هر که می‌خواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود.

44. و هر که می‌خواهد در میان شما اوّل باشد، باید غلام همه گردد.

45. چنانکه پسر انسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی در راه بسیاری بنهد.»

شفای بارتیمائوسِ کور

46. آنگاه به اَریحا آمدند. و چون عیسی با شاگردان خود و جمعیتی انبوه اَریحا را ترک می‌گفت، گدایی کور به نام بارتیمائوس، پسر تیمائوس، در کنار راه نشسته بود.

47. چون شنید که عیسای ناصری است، فریاد برکشید که: «ای عیسی، پسر داوود، بر من رحم کن!»

48. بسیاری از مردم بر او عتاب کردند که خاموش شود، امّا او بیشتر فریاد می‌زد: «ای پسر داوود، بر من رحم کن!»

49. عیسی ایستاد و فرمود: «او را فرا خوانید.» پس آن مرد کور را فرا خوانده، به وی گفتند: «دل قوی دار! برخیز که تو را می‌خواند.»

50. او بی‌درنگ عبای خود را به کناری انداخته، از جای برجست و نزد عیسی آمد.

51. عیسی از او پرسید: «چه می‌خواهی برایت بکنم؟» پاسخ داد: «استاد، می‌خواهم بینا شوم.»

52. عیسی به او فرمود: «برو که ایمانت تو را شفا داده است.» آن مرد، در دم بینایی خود را بازیافت و از پی عیسی در راه روانه شد.