حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان
حسام الدین شفیعیان

حسام الدین شفیعیان

وبلاگ رسمی و شخصی حسام الدین شفیعیان

مَرقُس 9

مَرقُس 9هزارۀ نو (NMV)

1. نیز ایشان را فرمود: «آمین، به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا آمدن نیرومندانۀ پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.»

دگرگونی سیمای عیسی

2. شش روز بعد، عیسی پطرس و یعقوب و یوحنا را برگرفت و آنها را تنها با خود بر فراز کوهی بلند برد تا خلوت کنند. در آنجا، در حضور ایشان، سیمای او دگرگون گشت.

3. جامه‌اش درخشان و بسیار سفید شد، آن‌گونه که در جهان هیچ مادّه‌ای نمی‌تواند جامه‌ای را چنان سفید گرداند.

4. در آن هنگام، ایلیا و موسی در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند.

5. پطرس به عیسی گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست. پس بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای ایلیا.»

6. پطرس نمی‌دانست چه بگوید، زیرا سخت ترسیده بودند.

7. آنگاه ابری آنها را در بر گرفت و ندایی از ابر در رسید که، «این است پسر محبوبم، به او گوش فرا دهید.»

8. به‌ناگاه، چون به اطراف نگریستند، هیچ‌کس دیگر را نزد خود ندیدند، جز عیسی و بس.

9. هنگامی که از کوه فرود می‌آمدند، عیسی به ایشان فرمان داد که آنچه دیده‌اند برای کسی بازگو نکنند تا زمانی که پسر انسان از مردگان برخیزد.

10. آنان این ماجرا را بین خود نگاه داشتند، امّا از یکدیگر می‌پرسیدند که ’برخاستن از مردگان‘ چیست.

11. آنگاه از عیسی پرسیدند: «چرا علمای دین می‌گویند نخست باید ایلیا بیاید؟»

12. عیسی پاسخ داد: «البته که نخست ایلیا می‌آید تا همه چیز را اصلاح کند. امّا چرا در مورد پسر انسان نوشته شده است که باید رنج بسیار کشد و تحقیر شود؟

13. به‌علاوه، من به شما می‌گویم که ایلیا، همان‌گونه که دربارۀ او نوشته شده است، آمد و آنان هرآنچه خواستند با وی کردند.»

شفای پسر دیوزده

14. چون نزد دیگر شاگردان رسیدند، دیدند گروهی بی‌شمار گردشان ایستاده‌اند و علمای دین نیز با ایشان مباحثه می‌کنند.

15. جماعت تا عیسی را دیدند، همگی غرق در حیرت شدند و دوان دوان آمده، او را سلام دادند.

16. عیسی پرسید: «دربارۀ چه چیز با آنها بحث می‌کنید؟»

17. مردی از میان جمعیت پاسخ داد: «استاد، پسرم را نزدت آورده‌ام. او گرفتار روحی است که قدرت سخن گفتن را از وی بازگرفته است.

18. چون او را می‌گیرد، به زمینش می‌افکند، به گونه‌ای که دهانش کف می‌کند و دندانهایش به هم فشرده شده، بدنش خشک می‌شود. از شاگردانت خواستم آن روح را بیرون کنند، امّا نتوانستند.»

19. عیسی در پاسخ گفت: «ای نسل بی‌ایمان، تا به کی با شما باشم و تحملتان کنم؟ او را نزد من بیاورید.»

20. پس او را آوردند. روح چون عیسی را دید، در دم پسر را به تشنج افکند به گونه‌ای که بر زمین افتاد و در همان حال که کف بر دهان آورده بود، بر خاک غلتان شد.

21. عیسی از پدر او پرسید: «چند وقت است که به این وضع دچار است؟» پاسخ داد: «از کودکی.

22. این روح بارها او را در آب و آتش افکنده تا هلاکش کند. اگر می‌توانی بر ما شفقت فرما و یاری‌مان ده.»

23. عیسی گفت: «اگر می‌توانی؟ برای کسی که ایمان دارد همه چیز ممکن است.»

24. پدرِ آن پسر بی‌درنگ با صدای بلند گفت: «ایمان دارم؛ یاری‌ام ده تا بر بی‌ایمانی خود غالب آیم!»

25. چون عیسی دید که گروهی دوان دوان به آن سو می‌آیند، بر روح پلید نهیب زده، گفت: «ای روح کر و لال، به تو دستور می‌دهم از او بیرون آیی و دیگر هرگز به او داخل نشوی!»

26. روح نعره‌ای برکشید و پسر را سخت تکان داده، از وی بیرون آمد. پسر همچون پیکری بی‌جان شد، به گونه‌ای که بسیاری گفتند: «مرده است.»

27. امّا عیسی دستِ پسر را گرفته، او را برخیزانید، و پسر بر پا ایستاد.

28. چون عیسی به خانه رفت، شاگردانش در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن روح را بیرون کنیم؟»

29. پاسخ داد: «این جنس جز به دعا بیرون نمی‌آید.»

30. آنها آن مکان را ترک کردند و از میان جلیل گذشتند. عیسی نمی‌خواست کسی بداند او کجاست،

31. زیرا شاگردان خود را تعلیم می‌داد و در این باره بدیشان سخن می‌گفت که: «پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد و او را خواهند کشت. امّا سه روز پس از کشته شدن، بر خواهد خاست.»

32. ولی منظور او را درنیافتند و می‌ترسیدند از او سؤال کنند.

بزرگی در چیست؟

33. سپس به کَفَرناحوم آمدند. هنگامی که در خانه بودند، عیسی از شاگردان پرسید: «بین راه دربارۀ چه چیز بحث می‌کردید؟»

34. ایشان خاموش ماندند، زیرا در راه در این باره بحث می‌کردند که کدام‌یک از آنها بزرگتر است.

35. عیسی بنشست و آن دوازده تن را فرا خواند و گفت: «هر که می‌خواهد نخستین باشد، باید آخرین و خادم همه باشد.»

36. سپس کودکی را برگرفته، در میان ایشان قرار داد و در آغوشش کشیده، به آنها گفت:

37. «هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، نه مرا، بلکه فرستنده مرا پذیرفته است.»

هر که بر ضد ما نیست، با ماست

38. یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیو اخراج می‌کرد، امّا چون از ما نبود، او را بازداشتیم.»

39. عیسی گفت: «بازش مدارید، زیرا کسی نمی‌تواند به نام من معجزه کند و دمی بعد، در حق من بد بگوید.

40. زیرا هر که بر ضد ما نیست، با ماست.

41. آمین، به شما می‌گویم، هر که از آن سبب که به مسیح تعلّق دارید حتی جامی آب به نام من به شما بدهد، بی‌گمان بی‌پاداش نخواهد ماند.

تعلیم در باب وسوسه و لغزش

42. «و هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد، او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند!

43. اگر دستت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن. زیرا تو را بهتر آن است که علیل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست به دوزخ روی، به آتشی که هرگز خاموش نمی‌شود. [

44. جایی که کرم آنها نمی‌میرد و آتش خاموشی نمی‌پذیرد.]

45. و اگر پایت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن. زیرا تو را بهتر آن است که لنگ به حیات راه یابی، تا آنکه با دو پا به دوزخ افکنده شوی.

46. [جایی که کِرم آنها نمی‌میرد و آتش خاموشی نمی‌پذیرد.]

47. و اگر چشمت تو را می‌لغزاند، آن را به در آر، زیرا تو را بهتر آن است که با یک چشم به پادشاهی خدا راه یابی، تا آنکه با دو چشم به دوزخ افکنده شوی،

48. جایی که«”کِرم آنها نمی‌میردو آتش خاموشی نمی‌پذیرد.“

49. «زیرا همه با آتش نمکین خواهند شد.

50. نمک نیکوست، امّا اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه می‌توان آن را نمکین ساخت؟ شما نیز در خود نمک داشته باشید و با یکدیگر در صلح و صفا به سر برید.»

مَرقُس 8

مَرقُس 8هزارۀ نو (NMV)

خوراک دادن به چهار هزار تن

1. در آن روزها، باز جمعیتی انبوه گرد آمدند و چون چیزی برای خوردن نداشتند، عیسی شاگردان خود را فرا خواند و به ایشان فرمود:

2. «دلم بر حال این مردم می‌سوزد، زیرا اکنون سه روز است که با مَنَند و چیزی برای خوردن ندارند.

3. اگر آنها را گرسنه روانه کنم تا به خانه‌های خود بروند، در راه از پا در خواهند افتاد، زیرا برخی از ایشان از راهِ دور آمده‌اند.»

4. شاگردان در پاسخ گفتند: «در این بیابان از کجا کسی می‌تواند برای سیر کردن آنها نان فراهم آورد؟»

5. عیسی پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان.»

6. آنگاه جماعت را فرمود تا بر زمین بنشینند. سپس هفت نان را گرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرده، به شاگردانِ خود داد تا پیش مردم بگذارند؛ و شاگردان نیز چنین کردند.

7. چند ماهی کوچک نیز داشتند. پس عیسی آنها را برکت داده، فرمود تا پیش مردم بگذارند.

8. همه خوردند و سیر شدند و هفت زنبیل نیز پر از خرده‌های باقی‌مانده برگرفتند.

9. در آنجا حدود چهار هزار تن بودند. سپس عیسی جماعت را مرخص کرد

10. و بی‌درنگ با شاگردان سوار قایق شد و به ناحیۀ دَلمانوتَه رفت.

درخواست آیتی آسمانی

11. فَریسیان نزد عیسی آمدند و با او به مباحثه نشستند. آنها برای آزمایش، آیتی آسمانی از او خواستند.

12. امّا عیسی آهی از دل برآورد و گفت: «چرا این نسل خواستار آیت است؟ آمین، به شما می‌گویم، هیچ آیتی به آنها داده نخواهد شد.»

13. سپس ایشان را ترک گفت و باز سوار قایق شده، به آن سوی دریا رفت.

توبیخ شاگردان

14. امّا شاگردان فراموش کرده بودند با خود نان بردارند، و در قایق بیش از یک نان نداشتند.

15. عیسی به آنان هشدار داد و فرمود: «آگاه باشید و از خمیرمایۀ فَریسیان و خمیرمایۀ هیرودیس دوری کنید.»

16. پس شاگردان در این باره که نان ندارند شروع به بحث با یکدیگر کردند.

17. عیسی که این را دریافته بود، به آنها گفت: «چرا دربارۀ اینکه نان ندارید با هم بحث می‌کنید؟ آیا هنوز نمی‌دانید و درک نمی‌کنید؟ آیا دل شما هنوز سخت است؟

18. آیا چشم دارید و نمی‌بینید و گوش دارید و نمی‌شنوید؟ و آیا به یاد ندارید؟

19. هنگامی که پنج نان را برای پنج هزار تن پاره کردم، چند سبد پر از تکه نانهای باقی‌مانده برگرفتید؟» گفتند: «دوازده سبد.»

20. «و چون هفت نان را برای چهار هزار تن، چند زنبیل پر از تکه نانهای باقی‌مانده برگرفتید؟» گفتند: «هفت زنبیل.»

21. آنگاه عیسی بدیشان فرمود: «آیا هنوز درک نمی‌کنید؟»

شفای مرد نابینا در بِیت‌صِیْدا

22. و چون به بِیت‌صِیْدا رسیدند، عده‌ای مردی نابینا را نزد عیسی آورده، تمنا کردند بر او دست بگذارد.

23. عیسی دست آن مرد را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. سپس آبِ دهان بر چشمان او انداخت و دستهای خود را بر او نهاد و پرسید: «چیزی می‌بینی؟»

24. آن مرد سر بلند کرد و گفت: «مردم را همچون درختانی در حرکت می‌بینم.»

25. پس عیسی دیگر بار دستهای خود را بر چشمان او نهاد. آنگاه چشمانش باز شده، بینایی خود را بازیافت، و همه چیز را به‌خوبی می‌دید.

26. عیسی او را روانۀ خانه کرد و فرمود: «به دهکده بازنگرد.»

اعتراف پطرس دربارۀ عیسی

27. عیسی با شاگردان خود به روستاهای اطراف قیصریۀ فیلیپی رفت. در راه، از شاگردان خود پرسید: «به گفتۀ مردم من کِه هستم؟»

28. پاسخ دادند: «بعضی می‌گویند یحیای تعمیددهنده هستی، عده‌ای می‌گویند ایلیایی و عده‌ای دیگر نیز می‌گویند یکی از پیامبران هستی.»

29. از آنان پرسید: «شما چه می‌گویید؟ به نظر شما من که هستم؟» پطرس پاسخ داد: «تو مسیح هستی.»

30. امّا عیسی ایشان را منع کرد که دربارۀ او به کسی چیزی نگویند.

پیشگویی عیسی دربارۀ مرگ و رستاخیز خود

31. آنگاه عیسی به تعلیم دادن آنها آغاز کرد که لازم است پسر انسان زحمتِ بسیار بیند و از سوی مشایخ و سران کاهنان و علمای دین رد شده، کشته شود و پس از سه روز برخیزد.

32. چون عیسی این را آشکارا اعلام کرد، پطرس او را به کناری برد و شروع به سرزنش او کرد.

33. امّا عیسی روی برگردانیده، به شاگردان خود نگریست و پطرس را سرزنش کرد و گفت: «دور شو از من، ای شیطان! زیرا افکار تو انسانی است، نه الهی.»

34. آنگاه جماعت را با شاگردان خود فرا خواند و به آنان گفت: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید.

35. زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هر که به‌خاطر من و به‌خاطر انجیل جان خود را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد.

36. انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببَرد امّا جان خود را ببازد؟

37. انسان برای بازیافتن جان خود چه می‌تواند بدهد؟

38. زیرا هر که در میان این نسلِ زناکار و گناهکار از من و سخنانم عار داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال پدر خود همراه با فرشتگان مقدّس آید، از او عار خواهد داشت.»


مَرقُس 5

مَرقُس 5هزارۀ نو (NMV)

شفای مرد دیوزده

1. سپس به آن سوی دریا، به ناحیۀ جِراسیان رفتند.

2. چون عیسی از قایق پیاده شد، مردی که گرفتار روح پلید بود، از گورستان بیرون آمد و بدو برخورد.

3. آن مرد در گورها به سر می‌برد و دیگر کسی را توان آن نبود که او را حتی با زنجیر در بند نگاه دارد.

4. زیرا بارها او را با زنجیر و پابندِ آهنین بسته بودند، امّا زنجیرها را گسیخته و پابندهای آهنین را شکسته بود. هیچ‌کس را یارای رام کردن او نبود.

5. شب و روز در میان گورها و بر تپه‌ها فریاد برمی‌آورد و با سنگ خود را زخمی می‌کرد.

6. چون عیسی را از دور دید، دوان دوان آمد و روی بر زمین نهاده،

7. با صدای بلند فریاد زد: «ای عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تو را به خدا سوگند می‌دهم که عذابم ندهی!»

8. زیرا عیسی به او گفته بود: «ای روح پلید، از این مرد به در آی!»

9. آنگاه عیسی از او پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد: «نامم لِژیون است؛ زیرا بسیاریم.»

10. و به عیسی التماس بسیار کرد که آنها را از آن ناحیه بیرون نکند.

11. در تپه‌های آن حوالی، گلۀ بزرگی خوک در حال چرا بود.

12. ارواح پلید از عیسی خواهش کرده، گفتند: «ما را به درون خوکها بفرست؛ بگذار به آنها درآییم.»

13. عیسی اجازه داد. پس بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند. گله‌ای که شمار آن حدود دو هزار خوک بود، از سراشیبی تپه به درون دریا هجوم برد و در آب غرق شد.

14. خوکبانان گریختند و این واقعه را در شهر و روستا بازگفتند، چندان که مردم بیرون آمدند تا آنچه را رخ داده بود، ببینند.

15. آنها نزد عیسی آمدند و چون دیدند آن مرد دیوزده که پیشتر گرفتار لِژیون بود، اکنون جامه به تن کرده و عاقل در آنجا نشسته است، وحشت کردند.

16. کسانی که ماجرا را به چشم دیده بودند، آنچه را بر مرد دیوزده و خوکها گذشته بود، برای مردم بازگفتند.

17. آنگاه مردم از عیسی خواهش کردند که سرزمین ایشان را ترک گوید.

18. چون عیسی سوار قایق می‌شد، مردی که پیشتر دیوزده بود، تمنا کرد که همراه وی برود.

19. امّا عیسی اجازه نداد و گفت: «به خانه، نزد خویشان خود برو و به آنها بگو که خداوند برای تو چه کرده و چگونه بر تو رحم نموده است.»

20. پس آن مرد رفت و در سرزمین دِکاپولیس، به اعلام هرآنچه عیسی برای او کرده بود، آغاز کرد و مردم همه در شگفت می‌شدند.

دختر یکی از رئیسان و زن بیمار

21. عیسی بار دیگر با قایق به آن سوی دریا رفت. در کنار دریا، جمعیتی انبوه نزدش گرد ‌آمدند.

22. یکی از رئیسان کنیسه که یایروس نام داشت نیز به آنجا آمد و با دیدن عیسی به پایش افتاد

23. و التماس‌کنان گفت: «دختر کوچکم در حال مرگ است. تمنا دارم آمده، دست خود را بر او بگذاری تا شفا یابد و زنده ماند.»

24. پس عیسی با او رفت.گروهی بسیار نیز از پی عیسی به‌راه افتادند. آنها سخت بر او ازدحام می‌کردند.

25. در آن میان، زنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود.

26. او تحت درمان طبیبانِ بسیار، رنج فراوان کشیده و همۀ دارایی خود را خرج کرده بود؛ امّا به جای آنکه بهبود یابد، بدتر شده بود.

27. پس چون دربارۀ عیسی شنید، از میان جمعیت به پشت سر او آمد و ردای وی را لمس کرد.

28. زیرا با خود گفته بود: «اگر حتی به ردایش دست بزنم، شفا خواهم یافت.»

29. در همان دم خونریزی او قطع شد و در بدن خود احساس کرد از آن بلا شفا یافته است.

30. عیسی در‌حالْ دریافت که نیرویی از او صادر شده است. پس در میان جمعیت روی گرداند و پرسید: «چه کسی جامۀ مرا لمس کرد؟»

31. شاگردان او پاسخ دادند: «می‌بینی که مردم بر تو ازدحام می‌کنند؛ آنگاه می‌پرسی، ”چه کسی مرا لمس کرد؟“‌»

32. امّا عیسی به اطراف می‌نگریست تا ببیند چه کسی این کار را کرده است.

33. پس آن زن که می‌دانست بر او چه گذشته است، ترسان و لرزان آمده، به پای عیسی افتاد و حقیقت را به تمامی به او گفت.

34. عیسی به وی گفت: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است. به سلامت برو و از این بلا آزاد باش!»

35. او هنوز سخن می‌گفت که عده‌ای از خانۀ یایروس، رئیس کنیسه، آمدند و گفتند: «دخترت مرد! دیگر چرا استاد را زحمت می‌دهی؟»

36. عیسی چون سخن آنها را شنید، به رئیس کنیسه گفت: «مترس! فقط ایمان داشته باش.»

37. و اجازه نداد جز پطرس و یعقوب و یوحنا، برادر یعقوب، کسی دیگر از پی او برود.

38. چون به خانۀ رئیس کنیسه رسیدند، دید غوغایی به پاست و عده‌ای با صدای بلند می‌گریند و شیون می‌کنند.

39. پس داخل شد و به آنها گفت: «این غوغا و شیون برای چیست؟ دختر نمرده، بلکه در خواب است.»

40. امّا آنها به او خندیدند. پس از اینکه همۀ آنها را بیرون کرد، پدر و مادر دختر و همچنین شاگردانی را که همراهش بودند با خود برگرفت و به جایی که دختر بود، داخل شد.

41. آنگاه دست دختر را گرفت و به وی گفت: «تالیتا کوم!» یعنی: «ای دختر کوچک، به تو می‌گویم برخیز!»

42. او بی‌درنگ برخاست و راه رفتن آغاز کرد. آن دختر دوازده ساله بود. آنها از این واقعه بی‌نهایت شگفت‌زده شدند.

43. عیسی به آنان دستور اکید داد که نگذارند کسی از این واقعه آگاه شود، و فرمود چیزی به آن دختر بدهند تا بخورد.


مَرقُس 1

مَرقُس 1

هزارۀ نو (NMV)

یحیی، هموارکنندۀ راه مسیح

1. آغاز خبر خوش دربارۀ عیسی مسیح پسر خدا.


2. در کتاب اِشعیای نبی نوشته شده است:«اینک پیام‌آور خود را پیشاپیش تو می‌فرستم،که راهت را مهیا خواهد کرد؛»


3. «ندای آن که در بیابان فریاد برمی‌آورد:”راه خداوند را آماده کنید!طریقهای او را هموار سازید.“‌»



 

4. پس یحیای تعمیددهنده در بیابان ظهور کرده، به تعمیدِ توبه برای آمرزش گناهان موعظه می‌کرد.


5. اهالی دیار یهودیه و مردمان اورشلیم، همگی نزد او می‌رفتند و به گناهان خود اعتراف کرده، در رود اردن از او تعمید می‌گرفتند.


6. یحیی جامه از پشم شتر بر تن می‌کرد و کمربندی چرمین بر کمر می‌بست، و ملخ و عسل صحرایی می‌خورد.


7. او موعظه می‌کرد و می‌گفت: «پس از من، کسی تواناتر از من خواهد آمد که من حتی شایسته نیستم خم شوم و بند کفشهایش را بگشایم.


8. من شما را با آب تعمید داده‌ام، امّا او با روح‌القدس تعمیدتان خواهد داد.»


تعمید عیسی

9. در آن روزها، عیسی از ناصرۀ جلیل آمد و در رود اردن از یحیی تعمید گرفت.


10. چون عیسی از آب برمی‌آمد، در دم دید که آسمان گشوده شده و روح همچون کبوتری بر او فرود می‌آید.


11. و ندایی از آسمان در رسید که «تو پسر محبوب من هستی و من از تو خشنودم.»


عیسی در بوتۀ آزمایش

12. روح بی‌درنگ عیسی را به بیابان برد.


13. عیسی چهل روز در بیابان بود و شیطان وسوسه‌اش می‌کرد. او با حیوانات وحشی به سر می‌برد و فرشتگان خدمتش می‌کردند.


آغاز خدمت عیسی در جلیل

14. عیسی پس از گرفتار شدنِ یحیی به جلیل رفت. او خبر خوشِ خدا را اعلام می‌کرد


15. و می‌گفت: «زمان به کمال رسیده و پادشاهی خدا نزدیک شده است. توبه کنید و به این خبر خوش ایمان آورید.»


نخستین شاگردان عیسی

16. چون عیسی از کنارۀ دریاچۀ جلیل می‌گذشت، شَمعون و برادرش آندریاس را دید که تور به دریا می‌افکندند، زیرا ماهیگیر بودند.


17. به آنان گفت: «از پی من آیید که شما را صیاد مردمان خواهم ساخت.»


18. آنها بی‌درنگ تورهای خود را وانهادند و از پی او روانه شدند.


19. چون کمی پیشتر رفت، یعقوب پسر زِبِدی و برادرش یوحنا را دید که در قایقی تورهای خود را آماده می‌کردند.


20. بی‌درنگ ایشان را فرا خواند. پس آنان پدر خود زِبِدی را با کارگران در قایق ترک گفتند و از پی او روانه شدند.


شفای مرد دیوزده

21. آنها به کَفَرناحوم رفتند. چون روز شَبّات فرا رسید، عیسی بی‌درنگ به کنیسه رفت و به تعلیم دادن پرداخت.


22. مردم از تعلیم او در شگفت شدند، زیرا با اقتدار تعلیم می‌داد، نه همچون علمای دین.


23. در آن هنگام، در کنیسۀ آنها مردی بود که روح پلید داشت. او فریاد برآورد:



 

24. «ای عیسای ناصری، تو را با ما چه کار است؟ آیا آمده‌ای نابودمان کنی؟ می‌دانم کیستی! تو آن قدّوسِ خدایی!»


25. عیسی او را نهیب زد و گفت: «خاموش باش و از او بیرون بیا!»


26. آنگاه روح پلید آن مرد را سخت تکان داد و نعره‌زنان از او بیرون آمد.


27. مردم همه چنان شگفت‌زده شده بودند که از یکدیگر می‌پرسیدند: «این چیست؟ تعلیمی جدید و با اقتدار! او حتی به ارواح پلید نیز فرمان می‌دهد و آنها اطاعتش می‌کنند.»


28. پس دیری نپایید که آوازۀ او در سرتاسر ناحیۀ جلیل پیچید.


شفای مادرزن پطرس و بسیاری دیگر

29. چون عیسی کنیسه را ترک گفت، بی‌درنگ به اتفاق یعقوب و یوحنا به خانۀ شَمعون و آندریاس رفت.


30. مادرزن شَمعون تب داشت و در بستر بود. آنها بی‌درنگ عیسی را از حال وی آگاه ساختند.


31. پس عیسی به بالین او رفت و دستش را گرفته، او را برخیزانید. تب او قطع شد و مشغول پذیرایی از آنها گشت.


32. شامگاهان، پس از غروب آفتاب، همۀ بیماران و دیوزدگان را نزد عیسی آوردند.


33. مردمان شهر همگی در برابر دَر گرد آمده بودند!


34. عیسی بسیاری را که به بیماریهای گوناگون دچار بودند، شفا داد و نیز دیوهای بسیاری را بیرون راند، امّا نگذاشت دیوها سخنی بگویند، زیرا او را می‌شناختند.


دعای عیسی در خلوت

35. بامدادان که هوا هنوز تاریک بود، عیسی برخاست و خانه را ترک کرده، به خلوتگاهی رفت و در آنجا به دعا مشغول شد.


36. شَمعون و همراهانش به جستجوی او پرداختند.


37. چون او را یافتند، به وی گفتند: «همه در جستجوی تو هستند!»


38. عیسی ایشان را گفت: «بیایید به روستاهای مجاور برویم تا در آنجا نیز موعظه کنم، زیرا برای همین آمده‌ام.»


39. پس روانه شده، در سراسر جلیل در کنیسه‌های ایشان موعظه می‌کرد و دیوها را بیرون می‌راند.


شفای مرد جذامی

40. مردی جذامی نزد عیسی آمده، زانو زد و لابه‌کنان گفت: «اگر بخواهی، می‌توانی پاکم سازی.»


41. عیسی با شفقت دست خود را دراز کرده، آن مرد را لمس نمود و گفت: «می‌خواهم، پاک شو!»


42. در دم، جذامْ ترکش گفت و او پاک شد.


43. عیسی بی‌درنگ او را مرخص کرد و با تأکید بسیار


44. به وی فرمود: «آگاه باش که در این باره به کسی چیزی نگویی؛ بلکه برو و خود را به کاهن بنما و برای تطهیر خود، آنچه را که موسی امر کرده است، تقدیم کن تا برای آنها گواهی باشد.»


45. امّا آن مرد چون بیرون رفت، آزادانه در این باره سخن گفت و خبر آن را پخش کرد. از این رو عیسی دیگر نتوانست آشکارا به شهر درآید، بلکه در جاهای دورافتادۀ بیرون از شهر می‌ماند. با این حال، مردم از همۀ اطراف نزد او می‌آمدند.


حضرت عیسی مسیح (ع)

.................

دو لینک مربوط به توضیحاتی درباره چهره حضرت عیسی مسیح(ع)


https://www.popularmechanics.com/science/health/a234/1282186/


----------------

https://www.quora.com/What-is-your-reaction-of-the-young-girl-who-painted-the-real-face-of-Jesus-Christ


چهره واقعی حضرت عیسی (ع) چگونه بود؟ / عکس

به گزارش خبرآنلاین و به نقل از سیناپرس، در حال حاضر تصویری که از حضرت عیسی (ع) در کلیساها رسم می‌شود و درمقیاسی وسیع در جهان منتشر شده است، تصویر مردی سفیدپوست، بلندقد، با موهای قهوه‌ای و حتی دارای چشمان روشن است که ردایی بلند به تن دارد. یکی از مشهورترین این تصاویر در نقاشی «شام آخر» اثر لئوناردو داوینچی دیده می‌شود.

اما جوآن تیلور (Joan Taylor)، استاد دانشکده مطالعات مذهبی کالج لندن در انگلستان، تصویر کاملا متفاوتی از حضرت مسیح (ع) را در کتاب خود ارائه داده است. او در کتاب «چهره عیسی چگونه بود؟» (What Did Jesus Look Like) که در اوایل ماه جاری منتشر شد، با توجه به منابع و متون تاریخی به توصیف چهره واقعی عیسی مسیح (ع) پرداخته است. تیلور، هدف از نوشتن این کتاب را ارائه واقعیت‌های مذهبی بر اساس متون و یافته‌های تاریخی عنوان کرده است.

این پژوهشگر معتقد است که عیسی مسیح (ع) برخلاف آنچه تصور می‌شود و آنچه تاکنون نقاشان به تصویر کشیده‌اند، مردی کوتاه‌قد با ارتفاع ۱٫۶۷ متر بوده است. تیلور به بقایای اسکلتی به‌دست‌آمده از انسان‌هایی که در منطقه یهودیه (Judea) زندگی می‌کردند، استناد کرده است. یهودیه، نام بخش‌هایی از سرزمین فلسطین و مناطقی از مصر در دوران زندگی حضرت عیسی (ع) است. مردمی که در این مناطق زندگی می‌کردند، دارای چشمانی قهوه‌ای، موهایی سیاه و پوستی زیتونی‌رنگ بوده‌اند؛ درحالی‌که تصاویر کشیده‌شده از عیسی (ع) از ویژگی‌های چهره اروپاییان برخوردار است. متون تاریخی، پرتره و عکس‌های باقی‌مانده از عیسی مسیح (ع) حاکی از آن است که او، موها و ریش خود را به دلایل بهداشتی همواره کوتاه نگاه می‌داشت.

تیلور در مورد لباس‌هایی که برای عیسی مسیح (ع) رسم می‌شود نیز نظر مثبتی ندارد و آن را مغایر با آنچه عیسی مسیح (ع) استفاده می‌کرد، می‌داند. به نظر او عیسی (ع) فردی فقیر بود و به تصویر کشیدن چنین وضعیت پوششی برای نشان دادن شخصیت واقعی این چهره تاریخ‌ساز غلط است.

تیلور نخستین کسی نیست که تصویر رایج عیسی (ع) را اشتباه می‌داند. سال ۲۰۱۵ (۱۳۹۴) تیمی از دانشمندان و باستان‌شناسان بین‌المللی از اطلاعات حوزه انسان‌شناسی قانونی استفاده کردند و با روشی همانند روش تاکتیکی پلیس برای حل جنایات، به مدل سه‌بعدی چهره مردم یهودیه در روزگار زندگی عیسی مسیح (ع) دست پیدا کردند (تصویر فوق). با این فرض که عیسی مسیح (ع) می‌بایست شبیه به دیگر مردم یهودیه باشد، او از رنگ موها، پوست و چشم تیره برخوردار است. بسیاری از کارشناسان معتقدند که رنگ پوست حضرت عیسی (ع) بیشتر به رنگ پوست سامی‌ها شباهت داشته است تا رنگ پوست اروپائیان.