یکی از یاران امام رضا (علیه السلام) می گوید:" روزی همراه امام به خانه ایشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنایی بودند. امام در میان آنها غریبه ای دید و پرسید:" این کیست ؟" عرض کردند:" به ما کمک می کند و به او دستمزدی خواهیم داد".امام فرمود:" مزدش را تعیین کرده اید؟" گفتند:" نه هر چه بدهیم می پذیرد".امام برآشفت و به من فرمود:" من بارها به اینها گفته ام که هیچکس را نیاورید مگر آنکه قبلا مزدش را تعیین کنید و قرارداد ببندید. کسی که بدون قرارداد و تعیین مزد، کاری انجام می دهد، اگر سه برابر مزدش را بدهی باز گمان می کند مزدش را کم داده ای ولی اگر قرارداد ببندی و به مقدار معین شده بپردازی از تو خشنود خواهد بود که طبق قرار عمل کرده ای و در این صورت اگر بیش از مقدار تعیین شده چیزی به او بدهی, هر چند کم و ناچیز باشد؛ می فهمد که بیشتر پرداخته ای و سپاسگزار خواهد بود
امام فرمودند :" مهرورزی و دوستی با مردم نصف عقل است".
رأفت و مهربانی حضرت امام رضا(ع) به دوستان و همسایگان نیز آنچنان زیاد بوده که روایات متعددی در این خصوص نقل شده است. موسی بن سیار یکی دیگر از صحابی نزدیک امام هشتم(ع) روایت کرد: در محضر امام رضا (ع) بودم که ناگاه صدای شیون به گوش رسید. بی درنگ امام به همان سمت رفت. در آن جا جنازه ای یافت که بستگان در کنار آن شیون می کردند. آن حضرت مانند مادری که فرزند خویش را در آغوش می گیرد، آن جنازه را در بغل گرفت و سپس فرمود: «هر شخصی که جنازه دوستی از دوستان ما را تشییع کند، آن چنان از گناهانش بیرون می شود که گویا تازه از مادر تولد یافته است. سپس حضرت در تشییع جنازه او شرکت کردند
در مرام و مسلک امام رضا (ع)، برخورد مسلمانان با غیرمسلمانان باید مبتنی بر اخلاق انسانی، احترام و مهرورزی، مدارا و تسامح دینی، آزادی فکر و بیان، مخاطب شناسی و آشنایی با زبان و متون مقدس دیگر ادیان و همزیستی مسالمت آمیز باشد. (۸) چنان که در شعری که به ایشان منسوب است فرمودند:
بسا دشمن پر کینهای که با او صلح و سازش کردم و بر وی غالب آمدم. پس او را زیر بار عفو و بخشش برده و بزرگوار نمودهام.
و هر شخصی که بدی ها و اعمال زشت دشمن خویش را با احسان و نیکی از خود دفع نکند به روش بزرگواران و برتران عمل نکرده است.
و برای از بین بردن کینههای قدیمی هیچ چیز را از دوستی و مؤدت و مهربانی با شتاب، بهتر و سریع تر نیافتم
مأمون که پیوسته شور و اشتیاق مردم نسبت به امام و اعتبار بیهمتای امام را در میان ایشان میدید میخواست تا این قداست و اعتبار را خدشهدار سازد و از جمله کارهایی که برای رسیدن به این هدف انجام داد تشکیل جلسات مناظرهای بین امام و دانشمندان علوم مختلف از سراسر دنیا بود، تا آنها با امام به بحث بپردازند، شاید بتوانند امام را از نظر علمی شکست داده و وجهه علمی امام را زیر سوال ببرند
خصوصیات اخلاقی و زهد و تقوای آن حضرت به گونهای بود که حتی دشمنان خویش را نیز شیفته و مجذوب خود کرده بود. با مردم در نهایت ادب تواضع و مهربانی رفتار میکرد و هیچ گاه خود را از مردم جدا نمینمود.
از جمله اقدامات مامون پس از ولایتعهدى امام رضا علیه السلام این بود که علما، دانشمندان، رؤساى مذهبى یهود، نصارى، صابئه، اصحاب زردشت، نسطاس رومى(۱)و دیگران را جمع کرد تا با مطرح کردن سؤالات کلامى و اعتقادى امام را مغلوب ساخته و به خیال خود حضرت را در جمع علما و دانشمندان رسوا کند.
از دیگر برخوردهاى ریاکارانه مامون نسبت به امام رضا علیه السلام پس از ولایتعهدى این بود که اگر کسى به امام اهانت مىکرد، نه تنها پرخاشگر را مورد تنبیه قرار نمىداد، بلکه با سکوت خود او را تشویق به اهانت بیشترى مىکرد.
مامون عباسى حتى یک لحظه از فکر و خیال امام رضا علیه السلام بیرون نمىرفت و هر بار که نقشه مىکشید، همچنان بىنتیجه مىماند و نقش بر آب مىشد، تا شبى عدهاى از غلامان حلقه به گوش را طلبید و از آنها خواست تا به منزل بروند و با هجوم یکباره خود، با شمشیر، امام علیه السلام را از پاى درآورند.
هرثمة بن اعین در حدیث مفصلى از صبیح دیلمى نقل کرده که: «مامون مرا به همراه سى نفر از غلامان مورد اعتماد خود، شبانه به خانه امام رضا علیه السلام جهت قتل آن حضرت فرستاد و طبق دستور مامون غلامان وارد عمل شده و در یک لحظه این سى نفر آن قدر بر بدن امام علیه السلام شمشیر زدند که یقین به کشته شدن وى نموده و روز بعد به همراه مامون جهت تشییع و خاکسپارى حضرت به طرف خانه امام رضا علیه السلام رهسپار شدیم اما برخلاف انتظار دیدیم که حضرت در محراب عبادت به نماز مشغول است.
تمام تلاش دستگاه حاکم بر این بود که به هر شکل ممکن شخصیت امام رضا علیه السلام را در نظر مردم پایین آورد و علاوه بر سرپوش گذاردن بر محاسن اخلاقی و مراتب علمی حضرت به شایعاتی دروغین علیه او در جامعه بپردازند تا بدین وسیله امام علیه السلام را ترور شخصیت کرده باشند.
درست است که مأمون به امام رضا علیه السلام علاقه داشت ولی علاقه بسیار بیشتری نسبت به قدرت و حکومت داشت. در این باره از مأمون سؤال کردند که: چه عاملی موجب شد تا تو گرایشهای شیعی داشته باشی؟ او جواب داد که: پدرم عامل این نوع گرایشها بود. سؤال کردند: پدرت هارون الرشید که دشمن اهل بیت علیهم السلام بود؟
مأمون جواب داد: روزی پدرم درباره عظمت شأن و منزلت اهل بیت علیهم السلام برای من میگفت و من از او سؤال کردم که: با وجود این خاندان بزرگ و گرامی چرا ما قدرت را در دست داریم؟ پدرم پاسخ داد: ای فرزند من! قدرت همان چیزی است که اگر تو که فرزند من و پاره از وجودم هستی در سر راه من بایستی تا به قدرت نرسم، تو را از بین خواهم برد و چشمانت را از حدقه در خواهم آورد. و همیشه میگفت: الملک عقیم.
بر اساس همین نوع اعتقاد و عشق به قدرتطلبی، ثروتاندوزی و جاهطلبی بود که نهتنها هارون الرشید عامل شهادت امام موسی کاظم علیه السلام شد، بلکه حتی مأمون که اظهار ارادت نسبت به امام رضا علیه السلام داشت، خودش قاتل آن حضرت شد و آن امام بزرگوار و والامقام را مظلومانه را به شهادت رساند.